«چای خوشعطر پیرمرد»، داستانهایی کوتاه از زندگی مبارز مجاهد شهید سیدحسن مدرس است که به قلم سیدسعید هاشمی منتشر شده است.
کد خبر: ۴۴۷۱۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۹
در جلسات انجمن اسلامی دبیرستان عنوان می شد که برای تابستان کاری برای مناطق محروم بکنیم. این مسئله ی مهمی برای حمید شده بود. یک روز دیدم در می زنند! رفتم در را باز کردم دیدم حمید هاشمی است! گفت: آماده شو برویم مناطق محروم!
کد خبر: ۴۴۷۰۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۹
شهدای دی ماه
امام علي (ع) مي فرمايد: آدمي به گفتارش سنجيده مي شود و به رفتارش ارزيابي مي گردد چيزي بگو كه كفه سخنت سنگين شود و كاري كن كه قيمت رفتارت بالا رود .
کد خبر: ۴۴۵۷۹۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۱
سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
از دیگر کارهای حمید این بود که وقتی در روستاها کسی شهید می شد، حمید هاشمی بدون اینکه خانواده ی شهید را بشناسد، بچه ها را جمع می کرد و می رفتیم روستا برای تسلیت گفتن و دلداری دادن.
حمید می گفت: با خانواده ی شهدا صحبت کنید و سعی کنید که جای خالی فرزند شهیدشان را حس نکنند. در منزل شهدا مراسم برگزار می کرد و کارهای خانواده ی شهید را انجام میداد، به نحوی که خانواده ی شهید از حالت غم خارج میشد.
کد خبر: ۴۴۵۴۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۹
سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
حمید نظرات خوبی می داد و عملی هم میشد. یک روز حمید با من تماس گرفت که بروم دبیرستان، آنجا جلسه گذاشته بود تا برای شروع سال تحصیلی جدید برنامه ریزی کنند.
دبیرستان امام، بزرگ ترین دبیرستان همدان بود و بیشترین دانش آموز را داشت. می خواست کار را جلو ببرد. سال تحصیلی شروع شد و برنامه ها تداوم پیدا کرد.
کد خبر: ۴۴۵۴۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۶
سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
گاهی وقت ها با یک کارت سی نفر سوار چرخ فلک بسیار بزرگ پارک میشدیم. حمید هاشمی در محله ی چرم سازی شناخته شده و شاخص بود. امکاناتی که یک پدر برای فرزندش نمی توانست فراهم کند، حمید برای بچه های پایین شهر و محروم آماده می کرد. پدر برای بچه ها شده بود.
کد خبر: ۴۴۵۴۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۴
سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
حمید گفت: این موتور مال من نیست، برای بیت المال است. رفتم موتور را تحویل دادم و بعد رفتم سراغ خرید. قرار نیست همه ی کارهایم را با موتور متعلق به بیت المال انجام بدهم.
کد خبر: ۴۴۵۴۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۲
شهيد چمران روزي را مهمان آيت الله شاهرودي شده بودند و آشنایي شهيد ملک از همين جا آغاز و توسط ایشان معرفی مي شود، پس از اين ماجرا عازم جبهه شده و به گروه شهيد چمران ملحق شد...
کد خبر: ۴۴۵۲۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۴
نوید شاهد به مناسب ارتحال آیت الله هاشمی شاهرودی؛ مروری بر یک گفتگوی تاریخی و به یادماندنی شاهد یاران با مرحوم آيت الله سيد محمود هاشمي شاهرودي دارد که در آن ناگفته هائي از حيات فرهنگي و سياسي شهيد صدر روایت شده است.
کد خبر: ۴۴۵۲۹۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۴
حضرت آیت الله العظمی حاج سید محمود هاشمی شاهرودی ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام پس از طی یک دوره بیماری شامگاه دوشنبه سوم دی مه به لقاءالله پیوست.
کد خبر: ۴۴۵۲۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۴
تصویری از مرحوم آیتالله هاشمی شاهرودی در کنار شهید مصطفی چمران .
کد خبر: ۴۴۵۲۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۴
سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
نهایت سادگی را در پوشاک حمید میشد دید، گفتار و رفتار ساده ای داشت. عبادت ساده ای داشت، ادا در نمی آورد، منتظر این نبود که بگویند پوشش حمید خوب است یا نه و حمید چقدر آدم خوب و زاهدی است. اصلا برای حمید این قضایا مهم نبود که دیگران چه اظهار نظری نسبت به او دارند.
کد خبر: ۴۴۵۱۳۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۹
سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
محوریت حمید باعث شده بود که دوست صمیمی همه باشد و با اکثر بچه ها تفاوت داشته باشد. تفاوتش را وقتی فهمیدم که با مدیریت او یک هفته به کوه رفتیم. یکی از شب ها که اتفاقی از خواب بیدار شدم حمید را در حال مناجات و راز و نیاز با خدا دیدم. او غرق در نماز شب بود. او به راستی با همه فرق داشت.
کد خبر: ۴۴۵۱۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۷
سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
حمید واقعا هر کاری را به جای خودش انجام می داد. اهل شوخی و تفریح بود. اما هر چیزی به جای خود. ظهرها دبیرستان تعطیل می شد و ما بعد از ظهرها می رفتیم ساختمان انجمن اسلامی. کارهای مختلفی داشتیم و بعضی وقت ها کار به شوخی و... می رسید.
کد خبر: ۴۴۵۱۳۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۵
سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
بعد از آن روز، نگاه من به حمید عوض شد. چند بار دیگر با حمید رفتیم در خانه ی فقرا. گاهی با او شوخی می کردم. می گفتم شما با کدام نهاد همکاری داری؟ یعنی آنقدر نفوذ داری که به شما پول می دهند و شما هم به کار مردم رسیدگی می کنی؟
کد خبر: ۴۴۵۱۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۲
سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
خانواده و دوستان، همه حمید هاشمی را می شناختند و به او مثل دو چشم خود اطمینان داشتند. به همین دلیل از کمک مالی دریغ نمی کردند. حمید به فقرا فقط کمک مالی نمی کرد، بلکه در زمینه ی فرهنگی هم برایشان وقت می گذاشت.
کد خبر: ۴۴۵۱۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۰
سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
حمید با گروهش از طرفی و شهید کیانیان هم با دوستانش از طرفی، حمید و شهید کیانیان همیشه دائم الوضو بودند. اصلا دروغ نمی گفتند و بسیار مراقب بودند حق کسی ضایع نشود. در ایام تبلیغات حمید به بچه ها آموزش میداد کجاها و چگونه عکس و پوستر بچسبانند.
کد خبر: ۴۴۵۱۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۸
در زمینه ی مسائل اجتماعی و مسائل نسل جوان، اندیشه ی والا و نظر شایسته ای داشت، به عنوان نمونه نقل می کنند که او هیچ انسانی را منحرف نمی دانست و می گفت: هر چه نقص است از ماست و این ماییم که باید افراد را جذب کنیم و طبق این فکر عمل می کرد و موفقیت هایی نیز به دست آورده بود.
کد خبر: ۴۴۵۱۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۵
سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
ما در بسیج، در جاهای حساس، مانند دبیرستان و خیابانهای اصلی، با بچه ها ایست و بازرسی داشتیم. حمید سردسته ی گروه بود. گاهی وقتها رزم شب داشتیم و در اطراف دبیرستان پاس و گشت می گذاشتیم و این برای مراقبت از دبیرستان بود. حمید در آنجا با دوستان گرم می گرفت و با آنها شوخی می کرد تا خسته نشوند. ما در انجمن و بسیج تقسیم کار کرده بودیم. بعضی ها که سابقه ی نظامی داشتند، عملیات نظامی را به عهده گرفته بودند و بقیه پشتیبانی و آماده سازی و تدارکات و ... را به عهده می گرفتند.
کد خبر: ۴۴۵۰۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۲
سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
شب که میشد از طرف بسیج، شام ساده ای می خوردیم و ساعت ده شروع می کردیم به خواندن دعای کمیل. خود حمید مراسم دعای کمیل را اجرا می کرد و می خواند. بچه های انجمن و بسیج و... از بیرون شرکت می کردند. حمید مسئولیت برگزاریش را به عهده داشت و خودش شروع کرد به خواندن. چنان شور و حالی داشت که همه را منقلب کرد.
کد خبر: ۴۴۵۰۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۳