خاطرات - صفحه 34

آخرین اخبار:
خاطرات
خاطرات عبدالرضا حاج‌عليانی- فرمانده دوران دفاع مقدس استان کرمانشاه؛

سومين عمليات تأخيری علیه منافقین چگونه شکل گرفت؟

يكی از يگان‌های سپاه پاسداران در حال عبور به سمت ايلام بود تا به عنوان نيروی كمكی به منطقه‌ جنوب ملحق شود و به بچه‌های لشكر 11 كمک كند. اين يگان از عبور و تهاجهم منافقين در اين مسير بی‌اطلاع بود.
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسن مرواری

دستهایی که از سرما کبود شد/ سری که با تركش گلوله تانك رفت

جنبشی ها رو خودتون میدونین که یه عده ی خاص بودند که بر علیه انقلاب تظاهرات کرده بودند . این ها شبانه پاسدار بودند و خدا شاهده یادمه که شب های زمستون با چوب دستی تو خیابانها نگهبانی می دادند . حتی وقتی بهش فکر میکنم ، بغض گلوم و میگیره صبح وقتی برمیگشت تمام صورت و دستهاش از کبودی سرما سیاه شده بود . ولی با این وجود هیچ وقت گله و شکایتی نداشت . خیلی پسر خوب و کامل و با ایمانی بود . دبیرشون میگفت ، اگر این ها نبودند تمام دبیرستان و جنبشی ها گرفته بودند .
قسمت نخست خاطرات شهید «سید محمد افتخاری»

طوری باشید که حضرت زینب و حضرت زهرا از شما راضی باشند

پدر شهید «سید محمد افتخاری» نقل می‌کند: «گفت: خواهر‌های من! حجاب، عفت و پاکدامنی خودتون رو حفظ کنین. طوری باشین که حضرت زینب و حضرت زهرا از شما راضی باشن. اون وقت زندگی‌تون درست می‌شه.»
خاطرات جنگ در جبهه و پشت جبهه در گفت‌و‌گو با یکی از رزمندگان دزفولی

شهادت، حسن را تا خانه‌شان دنبال کرده بود!

دفاع مقدس... خردادماه... خوزستان... دزفول... آزادسازی خرمشهر و برادر شهید؛ محمدرضا شریفی‌نسب...
شهید فریدون فتح الهیان

امر به معروف و نهی از منکر در سیره شهید فریدون فتح الهیان

از آنها خواست که حرمت زیارتگاه را نگه دارند و اگر می خواهند تفریح کنند، کوهنوردی و گردش در دامن طبیعت را انتخاب کنند. آن قدر با متانت و خوب حرف زد که بچّه ها همه به حرفش کردند و کسی دست از پا خطا نکرد.

شهید «حسین سلیمی»: جواب خانواده شهدا را چه می دهید؟

فردا که جنگ تمام شد جلوی خانواده شهدا چگونه رویتان می شود که سرتان را بالا کنید یا در روز قیامت چگونه می خواهید جواب فاطمه زهرا (س) را بدهید.
معرفی کتاب «رد پا برهنهها»

روایت‌های عاشورایی از تخریب‌چی‌ها

کتاب «رد پا برهنهها» خاطرات مرتضی نادرمحمدی معاون گردان تخریب لشکر انصارالحسین(ع) همدان است که توسط حمیدحسام جمع آوری و تدوین شده است
به مناسبت سالروز شهادت «مهرداد خواجویی»؛

خاطرات ی پیرامون شهید «مهرداد خواجویی»/ صدای سوت گلوله

تا چند وقت به خاطر این کار استغفار می کرد، اعتقاد داشت که توی این دنیا چیزی نمی تواند به آدم ضرر برساند، مگر این که خدا بخواهد.

«مأموریت در خرمشهر» در نماز جمعه معرفی شد

به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر، کتاب «مأموریت در خرمشهر»، خاطرات سرهنگ عراقی به نام صبار فلاح‌اللامی، در نماز جمعه‌های کشور معرفی شد.
شهید محّمد رضا غلام (فیض الهی)

کمکش کردم تا آخرین نمازش را با حرکت چشمان و لب هایش بخواند

نیمه های شب گفت:«صدات نمیاد. چرا یا مهدی نمی گی؟ ذکر بگو. کاری که از دست مون بر نمی یاد». تسبیح را از جیبم در آوردم. زخم هایم درد شدیدی گرفت. یک ساعت بعد دوباره صدایم زد:«مصطفی! نماز شب بخونیم، شاید دیگه نتونیم و آخرین نمازمون باشه».
خاطرات «بهزاد کاکی» ازپیشکسوتان دفاع مقدس استان کرمانشاه؛

می‌خواستم به جبهه بروم، اما...

میدان وزیری کرمانشاه محل تجمع کارگر‌های میدانی بود. با دیدن کارگر‌ها فکری به ذهنم خطور کرد. به دوستم گفتم: «چطور است که دو تا از این کارگر‌ها را به عنوان پدرهای‌مان به آموزش و پرورش ببریم.»
مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسن محمدی

اهمیت به مال حلال و حرام؛ خاطرات ی شنیدنی از خانواده شهید حسن محمدی

اون موقع هنوز پسرم شهید نشده بود . یه بار حسن آمد گفت ، بابا این گوسفند ها رو بفروش . گفتم ، چرا ؟ گفت: من میخوام برم جبهه . اگر نیومدم این گوسفند ها میرن کنار زراعت مردم و علف مردم رو میخورند . تو فردای قیامت باید جواب بدی . گفتم ، فقط هفت هشت تارو بده به خودم که اگر گوشت نیاز داشتیم ، داشته باشیم . دیدم همه رو فروخته و هیچی نگه نداشته . چند تا پیر به درد نخور رو نگه داشته بود . گفتم ، چرا این کارو کردی ؟ گفت ، بابا جان حرامه اگر من بخوام فقط خوب ها رو جدا کنم . کی میخواد جواب این ها رو بده .

خاطرات ی پیرامون شهید احمد عبدالهی/ آرامش در نماز زیر تیر و ترکش!

ناگهان به ياد آوردم درحال صحبت کردن با خدا هستم و از ترس تير و ترکش فقط به جان خودم فکر مي کنم. به همين دليل استغفار کردم و رکعت دوم را عادي خواندم.
شهید علی اکبر عنایت زاده

داوطلب عشق؛ خاطرات ی از شهید علی اکبر عنایت زاده

مناسبتی بود. ده پانزده روز متوالی کسی باید حسینیه را تمیز می کرد. علی اکبر داوطلب شد. آخر کار پرسیدم:«چیزی بهت دادن؟». گفت:«خواستم افتخاری کار کنم، برای مزد نبود. پیش خدا که گم نمی شه».
خاطراتی از شهید علی عربی

رسیدگی به مردم نیازمند در خاطرات شهید علی عربی

ما شکایت غذا رو می‌کنیم، امشب رفتیم جایی که مردم نه سقف بالای سر داشتن و نه سرپرست... اون جا آرزو کردم کاش قلبی نداشتم! چطور تا حالا بی‌خبر از این همه غم و غصه مردم، راحت داشتیم زندگی‌مون رو می‌کردیم
مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسن قربانی

وقتی داشت می رفت؛ دلم یه جوری بود، نمی تونستم ازش جدا بشم!

هربار تا جلوی چهارراه نادر میرفتم . این بار تا پلیس راه رفتم . گفت ، مامان چرا نمیری ؟ گفت ، نمیدونم نمی تونم برم . اومد یه مقدار کنارم نشست . گفت ، ناراحت نباش . میرم سه ماه دیگه میام . رفت و دیگه هیچ وقت برنگشت .
شهید خرداد ماه

انتخاب شهادت

به گزارش نوید شاهد استان قم:شهید علیرضا آجعفری ورجانی در سال 1338 در شهر مقدس قم (ورجان)دیده به جهان گشود و در خرداد ماه سال 1360 در منطقه دارخوین بعلت اصابت گلوله به بدن به شهادت رسید.
شهید پانزدهم خرداد

شهید قیام خونین پانزده خرداد 42 که دستش قطع شد

به گزارش نوید شاهد استان قم:شهید غلامحسین شاه قلندری فرزند محمد حسن در سال 1317 در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود و در خرداد ماه 1342 در حین تظاهرات توسط عوامل رژیم پهلوی در اثر گلوله یه شهادت رسید.
شهید داود علی جعفری

دوست دارم شبیه تو باشم؛ خاطرات ی از شهید داود علی جعفری

گفتم:«به این که من چقدر سعی می کنم مثل تو بشم. تو شروع کردی به نماز خوندن، من هم نماز خون شدم. تو روزه گرفتی، من هم روزه دار شدم. تو مسجدی شدی، من هم مسجدی شدم. تو نماز جمعه رفتی من هم همراهت اومدم».
طراحی و تولید: ایران سامانه