شعر جنگ - صفحه 7
۲۴/مرداد/۱۴۰۴
۰۲:۰۵
فا
فارسی
English
العربیة
خانه
اخبار
عکس
فیلم
اسناد
کتاب
مجلات شاهد
ویژه نامه
پژوهش
استانها
موزه شهدا
جستجوی شهدا
«شهدای غریب»
تفال به وصایای شهدا
آخرین اخبار:
خبرنگاران شهید در قاب موزه شهدا نمایان شدند
دیدار رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران با خانواده سپهبد شهید سردار غلامعلی رشید
پیام تسلیت معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران در پی درگذشت استاد محمود فرشچیان
مادر دو شهید مدافع حرم: حضرت زینب(س) سرچشمه صبر است
«شهدای مدافع حرم» در صف مقدم دفاع از ایران
شعر جنگ
چنديست من، بر زخم هاي خود، يقين دارم...
مرغي غريبم،خسته ام،بال وپرم زخمي است/ ديگر سر رفتن ندارم،پيكرم زخمي است/ هم زخم كاري دارم و هم درد بي درمان
چشمه
به اقيانوسي بدل شد/ ناگاه!/ هيچ ديده اي!/ كه چشمه اي به ناگاه
جان عاشق به ديدنش صدبار، قامت شوق را، دو تا مي كرد...
يك نفر از كرانه اي مبهم، عاشقانه مرا صدا مي كرد/ نغمه ي آشنا و پر مهرش، مثل خون، در دلم شنا مي كرد/ گر چه در مبهمي مه آلود، مانده بودم غريب و سردرگم
جرعه جرعه،زندگي نوشيده ام از جام مرگ
آتش خاموش را،خاكستري جا مانده ام/ شعله آهنگم،ولي از شعله ها جا مانده ام/ ريشه ام در آب مي نوشد،سموم درد را
نيمه هاي شب،كه تاول ها،ترك برداشتند...
بس كه اشك،از ديده،دنبال تو جاري كرده ام/ هر درختي بود اينجا،آبياري كرده ام / مي شناسم من تو را،اي روز نو،روزي نو!/ زندگي را با نگاهت،نو بهاري،كرده ام
ترانههاي زخمي باران...
سرود مخفي ماه/ درنبض پرتلاطم چشمه سار كوچك/ ميدرخشد و/ تاريك ميشود
تب وتاول شده سكوي پرواز...
شبيه رودي و رفتن،سرودت/ عقابي تو!نبيند كس فرود ت / تب وتاو ل شده، سكوي پرواز
تابلويي از حلبچه
مسافر به خانه نزديك شد و/ رنج سفر را از ياد برد/ موج مرگ/ به پيش وازش آمد
تا متروكه ترين شهر
از واژه خون، كفن كفن مي گويم/ از قصه تلخ تير و تن مي گويم/ با خون غزل باز وضو مي گيرم/ با غربت سرخ خاك خو مي گيرم
پنهان مكن حرارت زخمت را
دورت بگردم اي نفس زخمي!اين شعر از صداي تو،جوشيده است/ ديگر هواي تازه نمي خواهم،در سينه ام،هواي تو پيچيده است/ با درد سرفه هاي نفس گيرت،شرمنده ام،از اين كه نفس دارم
پرنده اي كه به آنجا رسد، هنر دارد...
ز راه مي رسد و چادري، به سر دارد/ اگر چه غنچه ولي خار، در جگر دارد/ هزار غنچه اگر بشكفد، ملالي نيست/ ولي شكفتن اين بار، درد سر دارد
به چشم هايي كه در ساسان
...بيستون / ذره ذره آب مي رود/ درفش/ رو/ هزار بار/ ايستاده مرده است
بوي باران مي دهد،سجاده ات
شاكي ام از چشم هاي ساده ات / از سكوت سبز دريا زاده ات / از نيستان هاي آتش در نفس/ عاشقي هاي غريب افتاده ات
به جاي سرفه، از حلقش، گل و لبخند ميباريد....
جواد، آهسته سر برداشت از بالين/ شروع قصهاي شيرين/ صداي سرفههاي سهمگينش را، نميشد ديد
باز ميل سوختن داري...
در سكوتت كرده اي پنهان،باز،با لبخند،حالت را/ من كه مي دانم دلت تنگ است،اين قفس بسته است بالت را/ شهر را امروز از چشمت،آفتاب تازه مي بخشي
اين زخمها، كه سرد و كبودند...
پاداش دستهايِ تو، بودند/ اين زخمها، كه سرد و كبودند /گفتي كه دستهايِ نجيبت/ عمري، رفيق پنجره بودند
آميزه تهوع و طاعون
گلدسته هاي مسجد جامع شكافت / و مرگ منفجر/ تيغ از نيام كهنه برآهيخت:
آلالههاي سركش...
چنان چون، لالههايِ واژگون /يا نه/ آلالههاي سركشند / كه تاول زنان
ازلابلاي دود و آتش خردل...
خاموش كن! / شعلهي فسفرياش را /بگذار فراموش كنم / كه تو، با دو جشم
از شما نيز ما جدا مانديم...
از شهيدان فقط نه جا مانديم/ از شما نيز، ما، جا مانديم/ از شما،اي ملائك معصوم!
<
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
>
تازهها
سلامی که از تهران به کربلا رسید!/ ویدیو
خبرنگار کُشی در روز روشن؛ ۲۳۸ شهید گواه جنایت بزرگ قرن بیست و یکم + نقاشی ماندگار از انس شریف
طراحی و تولید: ایران سامانه