خاطره - صفحه 59

آخرین اخبار:
خاطره

آژیر قرمز

رحیم حاج‌میری یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس از روزی‌های بمباران می‌گوید.

«به عنوان امدادگر به جبهه اعزام شد»

خاطره اى از شهيد على ملك زاده فرزند ناصرعلى ؛ راوى: تهمينه ملك (مادر شهيد)
خاطره ی ی از شهید شیرمحمد اعتقادی (حسینعلی یعقوبی) همرزم شهید

شبهای همسنگری با شهید

یک شب در خواب بودم نزدیکیهای ساعت 3 شب بود که صدای مهیبی سنگر را به لرزه در آورد سراسیمه از خواب بیدار شدم و با صدای بلند شیرمحمد را صدا زدم که دیدم صدای آن از لای خمپاره بلند شد...
خاطره ی از رزمنده دفاع مقدس یداله مظلومی همرزم شهید یادگار امیدی

همیشه نخستین نفر در بطن ماموریت‌ها بود

شاید امداد غیبی الهی بود که نیروهای عراقی از چند قدمی ما رد شده و در هوای مهتابی متوجه حضور ما نشدند...

«شانه ى زخمى»

خاطره اى از شهيد احمد محمدى خواجه دهى فرزند محمد به نقل از سيده نبات موسوى (مادر شهيد)

«فرشته ى نجات»

خاطره اى از شهيد محمدرضا صفايى جعفرآبادى فرزند عبدالعلى ، (راوى: محسن صالحين همكار و هم رزم شهيد)

می‌دونم از مجتبی خبر آوردید

خواهر شهید مجتبی رهبری از اخبار شهادت برادر خود خاطره ‌ای را بیان میکند.

عراقی هایی که از دیدن پاسدارن خمینی خوشحال شدند

ملک محرابی در بیان خاطراتی از انتقال پیکر یکی از شهدا به کشور می‌گوید.
بیان خاطره‌ایی از رشادت‌های سردار شهید "صارم طهماسبی" از زبان سردار حسینی

شرحی بر رشادت‌های سردار شهید «صارم طهماسبی» در دوران دفاع مقدس

باتوجه به حیاتی بودن منطقه ۲۳۰ فرماندهان ارشد عملیات تصمیم گرفتند یک گروهان ویژه متشکل از نیروهای زبده به فرماندهی حاج_صارم_طهماسبی را در آن مستقر نموده و حفظ و تثبیت این نقطه سرنوشت‌ساز را به وی بسپارند.

چفیه­ روی پیشانی‌اش سرخ شده بود

محمد جواد میانداری دربیان خاطره ‌ای از چگونگی شهادت دوست دوران کودکی‌اش می‌گوید.

فرمانده محبوب من!

علی کرمی یکی از رزمندگان و آزادگان هشت سال دفاع مقدس در خاطره ‌ای از دیدار فرمانده خود در اردوگاه می‌گوید.
شهید حسن حسنان

خاطره ای از شهید والامقام حسن حسنان

اگه هم گناه کردی در توبه که بسته نیست!

مرگ بر صدام

ابراهیم خان محمدی یکی از آزادگان سرافراز زنجانی در بیان خاطراتی از روزهای اسارت می‌گوید: ما هم می‌ایستیم و یک صدا داد می‌زنیم: "مرگ بر صدام!" نگهبان‌ها با باتوم به جانمان می‌افتند.

خاطره اى از شهید محمود گلسرخ تبار

شهيد محمود گلسرخ تبار فرزند محمداسماعيل متولد 30 شهريور 1346 در بابل مى باشد و تا مقطع راهنمايى تحصيلات خود را ادامه داد. در تاريخ 20 آبان 1361 در جبهه عين خوش به شهادت رسيد.

باورم نشد این زن مادرم باشد

قربانعلی کریمی یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس از خاطرات آزادی خود پس از اسارت می‌گوید.

کمک بی ریا

گردوها همراه اشک‌های مصطفی به ردیف روی زمین می‌افتاد و پیرمرد یکی یکی گردوها را جمع می‌کرد.

هیس! چه خبرتونه

رضا امیری از دوران اسارت خود که حتی خواب راحتی نیز برایشان ممکن نبود می‌گوید.
خاطره «احمد دواتگر» از عملیات محرم؛

عملیاتی که با خون شهدا امضا شد

سخن از کسانی است که در دهم آبان سال ۱۳۶۱ در تاریکی شب عملیات پیروزمندانه محرم را با خونشان امضا نمودند. اگر چه ۳۵ سال از آن دوران گذشته است اما همچنان صدای دلنشین مسئول دسته شهید «سید جلال سادات‌نیا» از قائمشهر در مراسم صبحگاه همچنان در ذهنم تداعی می‌شود.

دستخط امام را که می‌دیدیم، آرام می‌شدیم

خلیل‌اله خلجی از آرامش‌های روزهای اسارت خود روایتی را بیان می‌کند.

دلُم برا شهرمون یی ذره شده

محمد تقی‌لو از رزمندگان دوران هشت سال دفاع مقدس در خاطره ‌ای از روزهای اسارت خود از دلتنگی همرزمانش می‌گوید.
طراحی و تولید: ایران سامانه