آیا اطلاق داستان دفاع مقدس می تواند دربرگیرنده تمامی داستان هایی باشد که با موضوع جنگ ایران و عراق نگاشته شده اند؟ آیا داستان جنگ می تواند اصطلاح مناسبی برای تمامی داستان های جنگ ایران و عراق باشد؟
کد خبر: ۳۹۴۶۵۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۲۳
حمید را یادت هست ننه، چند بار او را دیده ای. هر بار که می آمد مرخصی، نامه های بچه ها را می آورد. خانه شان دو سه کوچه پایینتر از ما بود. آخرین بار نامه من و قاسم را که برایت آورده بود، یک سیب رسیده تعارفش کرده بودی.
کد خبر: ۳۹۴۲۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۱۴
برق چشم هاش توی جانم هول انداخت. دستم رفت طرف دستگیره در پریدم بیرون. جاده کمی پهن تر شده بود. شروع کردم به دویدن. یک لنگه پوتین توی پایم لق می زد. چند قدم نرفته، کسی توی سرم گفت تنهایش نگذارم.
کد خبر: ۳۹۴۲۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۹/۱۴
به قلم رضا قلی زاده
دوباره سرش را بالا آورد و زل زد توی صورتم. خودم را در چشمانش دیدم مثل همیشه مهربان بود و چیزی از صداقت همیشگی کم نداشت. از گفته ام پشیمان شدم. گفت: مواظب بچه ها باش. اول خدا و بعد هم تو! نگذار جای خالی من برایشان سوال انگیز باشد.
کد خبر: ۳۹۳۵۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۲۶
به قلم اکبر صحرایی
ظهر روز سوم خرداد همراه بقیه نیروهای گردان، مامور پاک سازی کوچه های اطراف خیابان آرش شد. شور و هیجان داشت تا بعد از ورود به شهر، کوچه و محله شان را زودتر ببیند.
کد خبر: ۳۹۳۴۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
چند روزی بود که مش مراد حسابی اوقاتش تلخ بود. او مسوول تدارکات بود و ریش همه ما پیش او در گرو. تا قبل از این با آن که راه به حیله های مختلف به سنگرش دستبرد زده و کمپوت و آب میوه کش رفته بودیم، او همیشه خوش اخلاق و باگذشت بود. اما حالا با دیدن چهره اخمو و غضبانکش جرات نمی کردیم نزدیکش بشویم، چه رسد به پاتک زدن به سنگر تدارکات.
کد خبر: ۳۹۳۴۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
زهرا زواریان
کتاب حاضر به نقد و بررسی ویژگی بارز داستان های نویسندگان زن و تحول در نگرش، جایگاه و چهره های زن در ایران می پردازد.
کد خبر: ۳۹۲۹۳۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۱۶
شب از نیمه گذشته بود. ستارهها هنوز در آسمان میدرخشیدند و ماه کمکم روی خود را پنهان میکرد. بیرون شهر، جیپها و کامیونهای ارتشی پشت سر هم پارک میکردند. کماندوها و سربازها یکی پس از دیگری، از ماشینها پایین میپریدند. فرمانده کماندوها که مردی درشت هیکل بود، اخمهایش را درهم کشیده بود و با لحن خشنی فرمان میداد. از چهره گرفته آنها خشونت و بیرحمی میبارید. طولی نکشید که صدها کماندو در صفهای منظم آماده شدند.
کد خبر: ۳۹۲۶۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۰۵
علیرضا حکمتی
زد به دست دعای جانبازان
شعله های مصوری خونین
کد خبر: ۳۹۲۵۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۸/۱۰
فرم ثبت دلنوشته، داستان کوتاه و خاطرات
کد خبر: ۳۹۱۵۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۱۳
نوید شاهد: اختتامیه ششمین جشنواره داستان کوتاه کوتاه پایداری امروز سهشنبه (6 مهرماه) با حضور داریوش رضوانی در باغ موزه دفاع مقدس برگزار شد.
کد خبر: ۳۹۱۳۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۰۷
آیین پایانی ششمین جشنواره داستان کوتاه کوتاه پایداری، صبح فردا در باغموزه دفاع مقدس برگزار میشود.
کد خبر: ۳۹۱۳۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۰۵
فاتحان فخر تاريخ : به مناسبت فرارسيدن هفته دفاع مقدس
تهمينه دختر عبدالباقي هفت قدم رو به قبله برميداشت و ميگفت: به اين قبلهي حاجات خودم ديدمش، با همين چشمها؛ نيمرخش را. آمد پاي پنجره. به گمانم از روي درگاه چيزي برداشت يا شايد هم چيزي گذاشت. مونس انگار غفلتاً لاي پنجره را باز گذاشته بود.
کد خبر: ۳۹۰۹۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۲۴
ششمین جشنواره داستان کوتاه کوتاه پایداری در هفته دفاع مقدس برگزیدگانش را میشناسد. نام 12 داستان نویس برتر این دوره از جشنواره با نظر هیات داوران مشخص شد.
کد خبر: ۳۸۸۴۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۱۶
ریحانه کنار دوستانش ایستاده است . چند تا از دخترهای روستا ، که هر روز قبل از آمدن قطار به ایستگاه می آیند . جلوتر از ریحانه ، ریل ایستاده و چند متر آن طرف تر ، اتاقک ایستگاه ، مثل هر روز چشم به راه آمدن قطارِ گذشته است . ریحانه مثل ایستگاه عادت داشت هر روز کنار ریل بایستد و آمدن قطار را انتظار بکشد...
کد خبر: ۳۸۷۳۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۰۹
برگزیدگان هشتمین جشنواره داستان انقلاب (امیرحسین فردی) معرفی شدند. این جایزه فقط در بخش رمان نوجوان رتبه نخست داشت.
کد خبر: ۳۸۵۶۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۰۶
دبیر اجرایی هشتمین جشنواره داستان انقلاب معتقد است که با توجه به دسترسی نویسندگان دوران ما به قهرمانان انقلاب و دفاع مقدس و فاصله زمانی اندک ما با مهمترین حوادث سیاسی این دوران، زمان خلق نابترین داستان های انقلاب فرا رسیده است.
کد خبر: ۳۸۵۶۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۰۵
شغالها...
يکي از روزهاي آبان سال 1359 بود. شغالها، از هر سو، شهر آبادان را محاصره کرده بودند. عراقيها به سمت شهر هجوم آورده بودند و مدام بر تن نحيف شهر چنگ ميانداختند. در گوشهاي پالايشگاه غرق در آتش بود که همچون شمعي آرامآرام ميسوخت و به شبهاي شهر غمزده روشنايي ميبخشيد!
کد خبر: ۳۸۵۳۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۹/۲۹
"فضربنا علي اذانهم في الكهف سنين عددا"
" پس در كهف سالياني چند بر گوش هاي شان (پرده خواب) زديم . "
قران كريم ، سوره كهف ، آيه
کد خبر: ۳۸۵۲۶۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۸/۱۱
کد خبر: ۳۸۵۲۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۸/۱۱