خاطرات شهدا - صفحه 87

آخرین اخبار:
خاطرات شهدا
صبح امروز در جلسه معاونین فرهنگی مناطق 22 گانه بنیاد شهید تهران؛

نورچه‌ای: تمام تلاشم را برای پیشبرد اهداف معاونت فرهنگی انجام خواهم داد

نوید شاهد_ جلسه معاونین فرهنگی مناطق 22 گانه بنیاد شهید تهران بزرگ صبح امروز چهارشنبه بیست و نهم اردیبهشت ماه در محل بنیاد شهید و امورایثارگران تهران بزرگ در سالن الغدیر برگزار شد.

خاطره| شهیدی که شهادتش را در نماز شب خواست

نوید شاهد _ همسر شهید مدافع حرم «رحیم کابلی»، در خاطره‌ای از او می‌گوید: "دو سال آخر زندگی مان مدام حرف از شهادتش بود. ایام محرم کل خانه را سیاه پوش می کرد و می گفت خانه ام را با روضه امام حسین(ع) متبرک می کنم و خانه‌اش را خیمه گاه امام حسین(ع) می دانست. اهل معنویات و نماز شب بود طوری که یک ساعت قبل از اذان صبح بیدار می‌شد.....» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم «رحیم کابلی» را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.

خاظره| شهید کابلی بی تاب شهادت بود

نوید شاهد _ همسر شهید مدافع حرم «رحیم کابلی»، در خاطره‌ای از او می‌گوید: "«شهید خودش از یادگاران دوران دفاع مقدس بود. 80 ماه هم سابقه جبهه داشت. خیلی حسرت دوستان شهیدش را می‌خورد. همیشه در مراسم و یادواره شهدا حضور فعال داشت......» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم «رحیم کابلی» را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.

آیه های انفاق در وصف حسین

نوید شاهد - مادر شهید "حسین جمالی" حافظ کل قرآن کریم است او در خاطره ای روایت می کند: «هرگاه به آیه های انفاق می رسیدم به حسین می گفتم: مادر این آیه در وصف شماست. آخر حسین خیلی انفاق می کردو... » متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

"شجاعت" در سامرا آسمانی شد

نوید شاهد _ همسر شهید "شجاعت علمداری مورجـانی"در خاطره ای روایت می کند: «سال 1392 بود که متوجه شدم "شجاعت" پاسپورت گرفته است. شهادتش به دلم برات شـد و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

خاطره تکرار نشدنی

نوید شاهد _ همسر شهید "جلیل خادمی" در خاطره ای می گوید: « شب 17 آبان سال 1394 بود. در آشپز خانه مشغول آماده کردن شام بودم. جلیل محو نوشتن متنی در دفترش بود که حتی صدای گریه فاطمه را نشنید و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (23)

سوسنگرد و خبر شهادت بهمن

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «مدت کوتاهی خبر شهادت بهمن در سوسنگرد پيچيد. هر کس را که می ديدی می گفت شير بهمن در دهلاويه از گروه کازرون شهيد شد و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

سفر کربلا با یک مدافع

نوید شاهد - همسر شهید "محمد کاظم توفیقی" در خاطره ای می گوید: « یکی از بهترین و ماندگارترین خاطراتم با پژمان، سفر اربعین به کربلای معلا بود. آن سفر خیلی اتفاقی برای ما پیش آمدو ...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

گل سرخ، نشانه ترکش روی بدنش بود

نوید شاهد – برادر شهید «حمیدرضا محمودزاده» نقل می‌کند: «حمیدرضا را در خواب دیدم. انگار روی سر و صورتش چیزی چسبیده بود. چقدر زیبا بود! قسمت‌هایی از سر و صورتش گل سرخ بود. از خواب پریدم. پیکر مطهرش را که آورده بودند، درست قسمت‌هایی که در خواب گل دیده بودم، ترکش بود.» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت، شما را به مطالعه خاطرات شهید گرانقدر دعوت می‌کند.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (23)

بوی خوش از پیکر یک شهید

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « ...رفتيم داخل سردخانه، پارچه ملافه ای که روی برانکارد بود برداشتيم و پيکر تکه تکه شده بهمن را ديديم. به چشمانش نگاه کردم. انگار همان شب که در خواب بود و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (22)

دعای سمات در پشت سنگرها

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « ...وقتی که می خواستم با رسول و اکبر ميراب برگرديم به سوسنگرد، بهمن آمد کنار سنگرهائی که هر عصر خودم می نشستم و دعای سمات می خواندم نشست و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (21)

دیدار با یک دوست قدیمی

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «اکبر دستش زخمی شده بود بعد از چندی سوار ماشين شديم و به گردان رفتیم. بهرامی پائين نوپل در وسط ابوجلال جنوبی مقر گردان بود که...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
برگرفته از کتاب نیستان؛

کاهش رفتارهای زشت در کشور ما از برکات انقلاب است

نوید شاهد - «خوشبختانه در کشور ما جو و محیط به افراد اثر مثبت گذاشته و کمتر پیدا می‌شود که شخص به کار‌های زشت کشیده شود و این از برکات انقلاب اسلامی است و ما باید قدر این انقلاب را بدانیم ...» این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (20)

گریه رزمندگان در نماز

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «موقع شروع نماز باز بهمن رفت و جلو ايستاد. تمام بچه ها تعجب کردند. از اين نماز بهمن، اکثر بچه ها به گريه افتادند و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (19)

نوای اذانی حزن انگیز در جبهه های جنگ

نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « یادم نيست آن روز بهمن رفت يا نه بعد از اينکه ناهار گرفتيم بهمن اذان گفت، صدای اذان بهمن تا اندازه ای با روزهای قبل فرق می کرد که...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

مرام یک رفیق

نوید شاهد - همسر شهید "محمد کاظم توفیقی" در خاطره ای روایت می کند: «پژمان مکانیک موتور سیکلت و ماشین بود. یک روز از کارگاه که به خانه آمد او را پریشان حال دیدم و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

خاطرات / خنده پسرم و گریه من!

نوید شاهد - «پسرم برای اولین بار عازم جبهه بود و من آخرین لحظات خداحافظی را سپری می‌کردم. از ته دل می‌خندید. انگار به حجله دامادی می‌رفت. من قلبا ناراحت و گرفته بودم، اما دلم نمی‌خواست شادی و خنده‌های او را با گریه‌هایم خراب کنم ...» ادامه این خاطره از شهید " جواد رحمانی‌نیکونژاد" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

پسری که سهم آسمان بود

نوید شاهد - مادر شهید "ابوذر داوودی" در خاطره ای می گوید: «شهریور سال 1369 خدا ابوذر را به ما هدیه داد و او نور چشمانمان شد. روزهای زیبایی را با وجود پسرم می گذراندیم و... » متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

خاطرات/ چرا اجر پسر مرا ضایع می‌کنید؟

نوید شاهد - «وقتی مادر شهید علی‌اکبر احمدی به ۴ قدمی جنازه فرزندش رسید ایستاده و دست بر روی سینه گذاشت: السلام‌ ای شهید را خدا. آمد جلو چنان فریاد زد بر سر همه فرزندانش و گفت: چرا اجر پسر مرا ضایع می‌کنید؟ ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
خاطرات دفاع مقدس

سراب نجات

نوید شاهد- در راه کرند غرب بودیم که یکهو هواپیمای جنگی دشمن نمی‌دانم از کدام جهنم دره‌ای پیدا شد. بلند داد زدم: «بخوابین رو زمین! زود باشین!» همه دراز کشیدیم روی زمین. بمب‌ها یکی یکی کنارمان می‌ترکیدند و با صدای هر بمب تنمان می‌لرزید از فکر اینکه بعدی به خودمان اصابت خواهد کرد.
طراحی و تولید: ایران سامانه