سيدي بسيار موقر و مؤدب در حالي که دست دو بچه هفت هشت ساله را در دست هايش گرفته بود وارد شد. سلام کرد. پاسخ سلامش را دادم. بعد از احوال پرسي معلوم شد از روستاهاي بوشهر مي باشد. با همان لباس قديمي روستايي...
کد خبر: ۴۲۵۱۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۸
دو روز قبل از واقعة جانگداز شهادت شهيد دستغيب به اتفاق ايشان خدمت آقا بوديم. در منزل مثل هميشه شلوغ و پر سر و صدا بود و شکايات متفرقه را به دفتر ايشان مي دادند...
کد خبر: ۴۲۵۱۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۸
دستم به جايي بند نبود، فکر کردم همسايه ها را بيدار کنم. اما ساعت دو و نيم نصف شب، کار درستي نبود. ديگر اميدم از همه جا قطع شده بود. زهرا تنها يادگار «حاج مهدي » بود. او امانتي در دست من بود.
کد خبر: ۴۲۴۴۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۷
خبر شهادت او را که به من دادند به خاطر اين که به توصيه اش عمل کرده باشم گفتم افتخار مي کنم شوهرم به شهادت رسيده است
کد خبر: ۴۲۴۴۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۷
وقتي با يکي از همرزمان خود به نام شهيد محمود اصغرنيا عازم خط مقدم بود چون با سرعت زياد رانندگي ميکرد، محمود به او گفت اصغر اين قدر تند رانندگي ميکني نکند اتفاقي بيفتد. اصغر به او گفت نه من اين طوري نمي ميرم...
کد خبر: ۴۲۴۳۰۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۶
يک روز که بعد از نماز کتابي را که درباره امام رضا (ع) و شفا دادن مريض ها توسط ايشان بود مي خواندم حال عجيبي پيدا نمودم و شروع به گريه کردم و...
کد خبر: ۴۲۴۳۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۶
سرم را که بلند کردم ديدم 6،5 نفر هستند که مردي حدود 25 ساله با قامتي بلند و خوش اندام که عينکي هم به چشم خود زده بود در ميان آنها ايستاده است.
کد خبر: ۴۲۴۲۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۶
عصر يک روز گريه کردم و با عکس او حرف زدم و گفتم چرا ديگر به ما سري نمي زني؟ دل ما برايت تنگ شده است. شب دوباره خواب او را ديدم. از اتاقي خارج شد و به طرف من آمد. در خواب گلايه ام را به او تکرار کردم. گفت مهمان دارم. اين را گفت و دوباره به داخل همان اتاق برگشت.
کد خبر: ۴۲۴۰۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۳
من دست بردار نبودم و همچنان اصرار ميکردم عکس ها را به من نشان بدهد. يک شب که فرمانده فرزند شهيدم به منزل ما آمد از او خواستم اگر عکسي از محمود دارد به من او اظهار بي اطلاعي کرد...
کد خبر: ۴۲۴۰۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۳
يک روز که داشتيم خانواده ها را براي اردو ثبت نام مي کرديمیوسف از در وارد شد و سلام کرد. فکر کردم مثل هميشه ميرود و برمیگردد ولي ديدم مکثي کرد و به داخل اتاق وارد شد و با اين که عده زيادي از جمله بعضي از همسران جانبازان در اتاق بودند...
کد خبر: ۴۲۴۰۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۳
وقتي مراسم دعا آغاز شد من در اتاق نزد ساير خانم هايي که بعضاً از بستگان بودند، نشسته بودم. در انتهاي حياط که باغچه پردرختي بود خواهرم با خانم ايزد دوست که زن برادرم است روي ديگ بودند و مشغول پختن غذا بودند.
کد خبر: ۴۲۳۹۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۲
امتحانات او که به آخر رسيد درد شديدتر شد. پس از چند آزمايش نتيجه اعلام شده از هوچکين که نوعي سرطان غدد لنفاوي است خبر مي داد. اضطراب، ترس و نگراني خاصي بر همه ما مستولي شد، ولي قضيه را از راضيه مخفي کرديم.
کد خبر: ۴۲۳۹۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۲
مادر جان براي چه نگراني؟ گفتم مي ترسم، نمي دانم چرا فکر ميکنم ديگر تو را نمي بينم. گفت ناراحت نباش. در حالي که گريه مي کردم پرسيدم اگر برنگشتي چه کار کنم؟ گفت اگر برگشتم که هيچ، اگر برنگشتم بعد از آنکه مراسم چهلم شهادت مرا برگزار کرديد...
کد خبر: ۴۲۳۹۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
نمي دانستم خواب هستم يا بيدار. با حال دگرگوني که از ديدن اين صحنه عجيب پيدا کرده بودم يک لحظه به استاد نگريستم تا دريابم آيا متوجه تغيير حالت و دگرگوني حال من شده است يا نه، سپس فوراً دوباره به سمت راستم نگريستم ولي...
کد خبر: ۴۲۳۸۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
دست به کار شديم و مسأله را با آقاي بهادري که همسايه نزديک ما و از دوستان پدرم بود و شغل معماري داشت مطرح کرديم و از ايشان خواستيم اين کار را براي ما انجام دهد، پذيرفت...
کد خبر: ۴۲۳۷۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۰
در يکي از شب هاي ماه مبارک رمضان در خواب ديدم کبوتري از پنجره اتاق به داخل آمد و روي عکس محمد تقي نشست...
کد خبر: ۴۲۳۷۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۰
ماه و 10 روز گذشته بود که خبر آوردند جسد نصرالله پيدا شده است. به استقبال جنازه رفتيم و در ابتداي شهر به انتظار نشستيم. جمعيت زيادي آمده بودند. من پشت جمعيت و رو به ديوار نشسته بودم که خبر دادند شهيد را آوردند...
کد خبر: ۴۲۳۷۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۱۹
يک ماه نگذشت که اين خانم به عروس من، همسر محمد مراجعه کرد و گفت من همان زني هستم که موقع دفن همسرتان از هوش رفتم...
کد خبر: ۴۲۳۷۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۱۹
موقع طواف که در دور سوم برگرد کعبه عشق طواف مي کرديم به دليل اين که اولين سفر حج من بود، خيلي در انجام اعمال حج دلهره داشتم. دائم نگران بودم که مبادا اعمالم درست انجام نشود و مورد قبول حضرت حق واقع نگردد...
کد خبر: ۴۲۳۳۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۸
دکتر معالج می گفت رگ هاي عصب به داخل معده ترشح مي کنند و بايد بسته شوند تا معده بهبود پيدا کند و اين عمل خيلي سختي است چون رگ هاي عصب خيلي نازک و ظريف هستند. پزشکان به من يک ماه فرصت دادند تا اگر به وسيله دارو خوب نشد عمل انجام شود...
کد خبر: ۴۲۳۳۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۰۱