شهید «حیدرعلی اوپرزوارم»
در آموزش بودیم ،(حیدر ) در حال بالا رفتن از نردبان بود که ناگهان پایش لغزید و به زمین افتاد ، به سرعت بالای سرش رفتم و گفتم چه شد ؟ نگاهش به بادگیرش که سوراخ شده بود افتاد و گفت (( حاظر بودم دستم می شکست ولی بادگیر بیت المال سوراخ نمی شد))