الهى دلى ده كه در كار تو جان بازيم و جانى ده كه كار آن جهان سازيم .
الهى در دلهاى ما جز محبت مكار و بر تن و جانهاى ما جز الطاف و رحمت مگمار و بر كشتههاى ما جز باران رحمت خود مبار .
الهى تا با تو آشنا شدم ، از خلايق جدا شدم در جهان شيدا شدم پنهان بودم پيدا شدم الهى حجابها از راه بردار و ما را بما مگذار .
« بر حمتك يا عزيز يا غفار »آندم كه زخون خود وضوى ميكردم دانى كه زحق چه آرزو ميكردم اى كاش مرا هزار جان بود به تن تا آن همه را فداى او ميكردم