نیروی اطلاعات 6 ماه قبل برای عملیات کار می کردند. نیروهای اطلاعات ما گاهی به شهر فاو می رفتند و روزها در آن جا می ماندند تا بتوانند منطقه را به طور کامل شناسایی کنند. نیروهای دیگرمان هم شرایط سختی داشتند. در برخی از شب های سرد زمستان، بچه ها تا کمر در باتلاق فرو می رفتند.
شهید محمدرضا پادگان فرزند علی در سال 1343 در شهر مقدس قم چشم به جهان گشود. او در تاریخ 30/4/61 در حمله رمضان در منطقه پاسگاه زید به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
با بدني مجروح در حالي كه سوار موتور سيكلت بود از ميان رگبار گلوله ها خود را به خط مقدم مبارزه می رساند که حاج آقا شيخ محمدعلي خسروي به ايشان پيشنهاد مي كند كه شما در عمليات شركت نكنيد اما شهيد اعلام مي نمايد كه لااقل مي توانم به عنوان بيسيمچي در خدمت همرزمان عزيز باشم.
مجموعه كتب ( اين ستاره ها ) با محتوايي داستانی به ارائه خاطرات مستند پانزده سردار شهید استان اصفهان پرداخته است. این کتب که هرکدام در 46 صفحه پالتویی تنظیم گردیده اند حاوی خاطرات مصور و مستند وجذاب از این فرمانده هان می باشد
خاطراتی از رنج ها و درد های ناگفته جانبازان معزز / جانباز قربانعلی قدرت آبادی
بار اول که می خواستم برای دوره آموزشی به ستاد بروم، سن و سالت کم است و باید از سپاه نامه بگیری، سپاه هم به من نامه نمی داد، مجبورم شدم شخص دیگری به نام تقی زمانی را معرفی کنم تا برایم نامه بگیرد.
شهید حسن حاج زمانی فرزند عبدالصمد در سال 1322 در اصفهان چشم به جهان گشود. او در تاریخ 23/4/61 در منطقه پاسگاه زید در شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
زمان اعزام، دانش آموز سال اول دبیرستان شهید مفتح روستای جلین بودم، این مدرسه تازه تأسیس شده بود و 45 دانش آموز داشت و اگر تعداد بچه ها به 35 نفر می رسید، مدرسه تعطیل می شد. بچه ها در رشته های انسانی و تجربی در دو کلاس بودند. 14 نفر از ما تصمیم گرفتیم برای رفتن به جبهه ثبت نام کنبم.
ز طریق ارتش آموزش نظامی دیدم، لازم به یادآوری است که پادگان را در زمان انقلاب، من و چندین دیگر از بچه های گرگان و جلین و روستاهای اطراف حفظ کردیم تا این که نوبت به خدمت سربازی خودم رسید. 18 اسفند ماه 1358 به سربازی رفتم. پس از آموزش های مقدماتی، ما را تقسیم کردند و به تهران آمدم. در پادگان لویزان لشکر 21 حمزه کنونی که آن موقع به گارد جاویدان معروف بود، در یگان تکاور بودم.
خاطرات حسین رضوان مدنی- فرمانده تیپ مستقل شیمیایی 22 نصرت عملیات مرصاد در حماسه ی چارزبر ؛" قسمت نخست"
تیپ، چهار گردان داشت که یکی از گردان ها را به عنوان عقبه در کرمانشاه جا گذاشتم و بقیه را با خودم به جنوب بردم؛ می دانستم اگر دشمن بخواهد حمله کند، اولین حملاتش، حمله شیمیایی است،معمولا" ما در عملیات های شیمیایی تلفات زیادی می دادیم.
ساعت3:33 بود كه بابيدارباش نگهبان شبt نيروها براي انجام فرضيه نمازصبح بيدارشدند، 10قيقه به 4بود كه فرضيه نماز صبح را انجام داديم. پس از فرضيه نماز ساعت 4:45 دقيقه مراسم صبحگاهي با تلاوت آياتي چند از قرآن شروع شد. بعد از خواندن قرآن و دعاي صبحگاهي دسته چادر2براي راهپيمائي صبحگاهي رفتند و دسته بر چادر يك پس از صبحگاهي مختصرو صرف صبحانه تا ساعت 7:30 صبح به استراحت پرداختند ...