کتاب «چهلچراغ»، گفتگو با ۵ شاعر دفاع مقدس است که طی سال گذشته در ۶۴ صفحه به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۵۴۳۴۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۴
چاپ دوم «مردان آفتاب» به نویسندگی اصغر جاهدی با مشارکت بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان و کنگره شهدا روانه بازار شد.
کد خبر: ۵۴۳۴۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۴
در قسمتی از کتاب «پرستوی بال شکسته» که حاوی روایتی از خاطرات آزادگان «در دوران اسارت» است، میخوانید: «خواندن نماز با تربت کربلا در محیط اسارت یک آرزو و خواست عمومی بود و کسانی که برای آزادی کربلا به جبهه آمده بودند و به عشق امام حسین(ع) راهی جبهه های حق علیه باطل شده بودند امید داشتند که دو رکعت نماز با مهر کربلا بخوانند.»
کد خبر: ۵۴۳۴۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۴
در قسمتی از کتاب «ترنم نامههای نور»که حاوی زندگینامه، وصیتنامه، خاطرات همرزمان و نامههای شهید معلم «سید حبیب مرتضوی» است، میخوانید: «هرگز سعادت نصیب کسانی نیست که امروزه خود را به بیبندوباری زدهاند و خود را غرق فسادهای دنیوی کردهاند، بلکه سعادت را برای کسانی میبینیم و لذت زندگی را در کسانی مییابیم که اصول صحیح زندگی را انتخاب کردهاند.»
کد خبر: ۵۴۳۴۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۴
کتاب، معلمی دلسوز است که در فضای اندیشه ها بال می گشاید. نوید شاهد ایلام به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی اولین ویژه نامه از معرفی کتاب ها، مصاحبه ها، دست نوشته ها، یادداشت ها و ... منتشر شده به صورت ویژه نامه در اختیار علاقمندان عزیز قرار می دهد.
کد خبر: ۵۴۳۳۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۲
ترجمه انگلیسی کتاب «پرواز تا بینهایت»، زندگینامه شهید «عباس بابایی» با عنوان «The Flight to Infinity» به چاپ رسید.
کد خبر: ۵۴۳۳۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۲
کتاب «روزهای پیامبری»، روایتی از زندگی غلامحسن حدادزادگان راننده آمبولانس پیکر شهدا و پیامرسان شهادت تعدادی از شهدای قزوین به خانوادههایشان است.
کد خبر: ۵۴۳۱۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۸
«ضریح عکسها» عنوان کتابی است که خاطرات، سیره و سبک زندگی برادران شهید «محمد و حسین شبان پور آرانی» را روایت میکند.
کد خبر: ۵۴۲۶۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۹
«سیب های حبیب» برای گروه سنی «د» و «ه» به مناسبت شهادت شهید حسین فهمیده و فرارسیدن 13 آبان روز دانش آموز برای علاقه مندان توسط نوید شاهد زنجان معرفی می شود.
کد خبر: ۵۴۲۶۰۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۹
کتاب «یکی از آن 33 نفر» تاریخ شفاهی مهرداد اورنگ با مصاحبه های محمدصادق عاشوری و خسرو اسدپور و بازآفرینی و ویراستاری علیرضا صالحی و فاطمه مرادی توسط نشر یوحنا وارد بازار کتاب شد.
کد خبر: ۵۴۲۴۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۷
«تبسم گل» عنوان کتابی است که به قلم «مسعود عظیمی» به رشته تحریر درآمده و مجموعهای کامل و جامع فرهنگنامه شهدای شهرستان شازند از توابع استان مرکزی است.
کد خبر: ۵۴۲۴۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۵
طلبه شهید حسن بوستانی؛
کتاب "تازه وارد" یادکردی داستانی از طلبه شهید حسن بوستانی است که به قلم مظفر سالاری به نگارش در آمده است. نوید شاهد یزد تیزر معرفی این کتاب را برای علاقمندان منتشر می کند.
کد خبر: ۵۴۲۲۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۳
در قسمتی از کتاب «خوئینی» که گذری بر زندگی و خاطرات شهید ابوالفضل خوئینی است، میخوانید: «در بیشتر اوقات سراغ ایشان را باید در مدارس صالحیه و سردار یا مسجد شیخالاسلام میگرفتیم و معمولا شبها به خانه نمیآمد و در کارهای مختلف فرهنگی و مبارزاتی علیه حکومت شاه شرکت میکرد ...»
کد خبر: ۵۴۲۲۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۲
کتاب «ناجی حیات» تاریخ شفاهی رزمنده دفاع مقدس «رحیم صحرایی» به همت ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس کرمانشاه منتشر شد.
کد خبر: ۵۴۲۲۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۱
محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: بعد از سه روز، کار برچلو تمام شد. از لودر پایین آمد. او را در آغوشم کشیدم و پیشانی اش را بوسیدم. فرمانده ستوان یکم کماجی به سمتمان آمد و گفت: آفرین برچلو! تشویقیات فراموش نمیشه.
کد خبر: ۵۴۲۲۰۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۳۰
محمد علی عرفانی در کتاب "روی جادههای رملی" روایت میکند: نزدیک تحویل سال بود، داشتم فکر میکردم به جز سیم چین و سیم خاردار، چه چیزهایی تو سفره ی هفت سین بذاریم؟
کد خبر: ۵۴۲۲۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۲
محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: درگیری شدید بود و عراق آتش تهیّه ی سنگینی اجرا میکرد. احتمال حمله وجود داشت. آخرین خدمه ی تانک که پیاده شد، به سمت تانک خراب رفتم. سر یکی از پیچ ها، احساس کردم ماشینی با سرعت به سمتم می آید.
کد خبر: ۵۴۲۲۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۸
محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: روزی سر به سر مش عباس گذاشتیم او به من گفت؛ منو سرکار نذار عرفان، این غازه. تا هوا تاریک نشده منقل بیارین بخوریمش.
کد خبر: ۵۴۲۲۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۹
کریم احدی پدر شهید حمید احدی در کتاب "چشمهایش میخندید" میگوید: یکی از همسایه ها یک روز به من گفت؛ من از ذکر مصیبت مداح گریهام نگرفت. وقتی حمید رو دیدم که زانوی غم بغل گرفته و به پهنای صورتش اشک میریزه، اونقدر تحت تاثیر قرار گرفتم که از خودم خجالت کشیدم و گریهام گرفت.
کد خبر: ۵۴۲۲۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۶
گیتی احدی خواهر شهید حمید احدی در کتاب "چشمهایش میخندید" میگوید: خواهر شوهرم خانه ما مهمان بود، موقع برداشتن شیرینی گفت: «حمید خان! شیرینی مرتضی رو خوردیم. این دفعه وقتی از منطقه برگشتی، میخوایم بیایم عروسی تو.» حمید جوابی داد که همه خندیدیم.
کد خبر: ۵۴۲۱۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۲