اسارت - صفحه 5

آخرین اخبار:
اسارت

کتابی نوشتم تا نسل‌های بعد بدانند دشمن در اسارت چطور جوانان ما را شکنجه داد

"ولی الله جهانگیری" آزاده جانباز و روایتگر کتاب "اهتزاز در زنجیر" گفت: کتاب "اهتزاز در زنجیر" که بیش از 75 داستان بود نوشتم و در سال 1386 در هیات معارف جنگ شهید سپهبد علی صیاد شیرازی در تهران به چاپ رساندم تا نسل‌های بعد از ما بدانند در جنگ 8 ساله دوران دفاع مقدس چقدر شهید، جانباز و اسیر دادیم و دشمن در اسارت چطور جوانان ما را مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار می‌داد.
آسمان ، آبی تر / قسمت اول

ماجرای نجات مجروحین ایرانی توسط امدادگر شیعه عراقی

کلیپ «آسمان، آبی تر» حاوی خاطرات آزاده، جانباز "محسن زارع زاده" است که در قالب خاطرات شفاهی منتشر می شود. این آزاده سرافراز در 10 مرداد 1346 در شهر خرمشهر به دنیا آمد و تا مقطع دکتری ادبیات عرب تحصیل کرد. در عملیات والفجر مقدماتی در 21 بهمن 1361 به اسارت درآمد و به اردوگاه عنبر منقل شد. وی بیش از 7 سال و شش ماه در بند اسارت دشمنان بعثی بود و سرانجام 2 شهریور 1369 پس از تحمل سال ها رنج اسارت به میهن اسلامی بازگشت.
روایتی خواندنی از جانباز 50 درصد کرمانشاهی «الیاس عبدالی»

بعثی‌ها، دو پایم را به یک جیپ ارتشی بستند و استخوان‌هایم را خُورد کردند

جانباز 50 درصد کرمانشاهی «الیاس عبدالی» می گوید: بعثی‌ها ابتدا تمام وسایل شخصی ما را بردند همین که هویت ما مشخص شد و فهمیدند من فرمانده و یک افسر هستم، دو پایم را به یک جیپ ارتشی بستند و تا مقر فرماندهی که مسافتی بیش از دو کیلومتر بود به دنبال خود کشاندند. بدنم آش و لاش شده بود استخوان هایم شکسته و پوست پشتم کنده شده بود.

جانباز 70 درصد «ايوب عبادى» به همرزمان شهيدش پيوست

آزاده و جانباز سرافراز 70 درصد پاسدار حاج «ايوب عبادى»، به همرزمان شهيدش پيوست.
«بی نشان» نمونه ای از گنجینه عظیم سالها مجاهدت آزادگان است
«سامان سپهوند» در مراسم رونمایی از کتاب «بی نشان»:

«بی نشان» نمونه ای از گنجینه عظیم سالها مجاهدت آزادگان است

«سامان سپهوند» گفت: کتاب «بی نشان» نمونه‌ای از یک گنجینه عظیم و منبع بی‌پایان از سال‌های مجاهدت خاموش و دشوار آزادگان عزیز استان لرستان است.
قسمت سوم؛

خاطرات شفاهی آزاده و جانباز سرافراز «علی علیزاده» / روایتی از قطعنامه 598 تا رهایی از اسارت

کلیپ «آسمان، آبی تر» حاوی خاطرات آزاده، جانباز «علی علیزاده» است که در قالب خاطرات شفاهی منتشر می شود. این آزاده سرافراز در 5 مرداد 1339 به دنیا آمد. در عملیات والفجر 8 در 21 بهمن 1364 در جزیره ام الرصاص به اسارت درآمد. وی قریب به 5 سال در بند اسارت دشمنان بعثی بود و سرانجام 2 شهریور 1369 پس از تحمل سال ها رنج اسارت به میهن اسلامی بازگشت.
برگی از خاطرات آزادگان در اسارت؛

۱۰ جعبه شربت در بازی با عراقی‌ها عاید اسرا شد!

«یکی از عراقی‌ها آمد داخل اردوگاه و به حاج‌آقا گفت: ابوترابی! بازی می‌کنی؟ حاج‌آقا گفت: ما پیرمردیم، ما کجا، شما کجا؟ ما که بازی بلد نیستیم. عراقی گفت: تو پیرمردی؟ من هر روز با دوربین می‌بینم که تو بازی می‌کنی ...» ادامه این خاطره از «سید آزادگان، شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
قسمت دوم؛

خاطرات شفاهی آزاده و جانباز سرافراز «علی علیزاده» / کار فرهنگی در اسارت

کلیپ «آسمان، آبی تر» حاوی خاطرات آزاده، جانباز «علی علیزاده» است که در قالب خاطرات شفاهی منتشر می شود. این آزاده سرافراز در 5 مرداد 1339 به دنیا آمد. در عملیات والفجر 8 در 21 بهمن 1364 در جزیره ام الرصاص به اسارت درآمد. وی قریب به 5 سال در بند اسارت دشمنان بعثی بود و سرانجام 2 شهریور 1369 پس از تحمل سال ها رنج اسارت به میهن اسلامی بازگشت.
قسمت اول؛

خاطرات شفاهی آزاده و جانباز سرافراز «علی علیزاده» / مصاحبه با رادیو بغداد

کلیپ «آسمان، آبی تر» حاوی خاطرات آزاده، جانباز "علی علیزاده" است که در قالب خاطرات شفاهی منتشر می شود. این آزاده سرافراز در 5 مرداد 1339 به دنیا آمد. در عملیات والفجر 8 در 21 بهمن 1364 در جزیره ام الرصاص به اسارت درآمد. وی قریب به 5 سال در بند اسارت دشمنان بعثی بود و سرانجام 2 شهریور 1369 پس از تحمل سال ها رنج اسارت به میهن اسلامی بازگشت.
قسمت سوم؛

خاطرات شفاهی آزاده و جانباز سرافراز «سیدحسین سالاری»/ سال تحویل در اسارت

کلیپ «آسمان، آبی تر» حاوی خاطرات آزاده، جانباز «سیدحسین سالاری» است که در قالب خاطرات شفاهی منتشر می شود. این آزاده سرافراز در 3 مرداد 1346 به دنیا آمد. در منطقه سرپل ذهاب تپه های 654 در یکم فروردین 1367 به اسارت درآمد. وی بیش از 2 سال و شش ماه در بند اسارت دشمنان بعثی بود و سرانجام 22 شهریور 1369 پس از تحمل سال ها رنج اسارت به میهن اسلامی بازگشت. نوید شاهد یزد کلیپ مصاحبه تصویری این جانباز سرافراز را برای علاقمندان منتشر می کند.
قسمت اول؛

خاطرات شفاهی آزاده و جانباز سرافراز «سیدحسین سالاری»/ چهار روز زخمی بین پیکر شهدا بودم

کلیپ «آسمان، آبی تر» حاوی خاطرات آزاده، جانباز «سیدحسین سالاری» است که در قالب خاطرات شفاهی منتشر می شود. این آزاده سرافراز در 3 مرداد 1346 به دنیا آمد. در منطقه سرپل ذهاب تپه های 654 در یکم فروردین 1367 به اسارت درآمد. وی بیش از 2 سال و شش ماه در بند اسارت دشمنان بعثی بود و سرانجام 22 شهریور 1369 پس از تحمل سال ها رنج اسارت به میهن اسلامی بازگشت. نوید شاهد یزد کلیپ مصاحبه تصویری این جانباز سرافراز را برای علاقمندان منتشر می کند.
قسمت سوم؛

خاطرات شفاهی آزاده و جانباز سرافراز "احمد جمالی" | عبور از تونل وحشت

کلیپ «آسمان، آبی تر» حاوی خاطرات آزاده، جانباز "احمد جمالی" است که در قالب خاطرات شفاهی منتشر می شود. این آزاده سرافراز در یکم شهریور 1348 به دنیا آمد. در عملیات بیت المقدس 4 در 10 فروردین 1367 به اسارت درآمد. وی بیش از 2 سال و سه ماه در بند اسارت دشمنان بعثی بود و سرانجام 7 شهریور 1369 پس از تحمل سال ها رنج اسارت به میهن اسلامی بازگشت.

روایت خواندنی از مخالفت‌های خانواده "فرجی‌زاده" در اعزام به جبهه!

«تا آمدم خداحافظی کنم همه زدند زیر گریه و از رفتنم جلوگیری کردند، در خانه را بستند، در اتاق را بستند، کفش‌هایم را مخفی کردند، خلاصه به هر دری می‌زدند که نروم، آن‌ها هنوز از شهادت برادرم ناراحت و نگران سلامت من بودند ...» ادامه این خاطره از آزاده و جانباز "عزیزالله فرجی‌زاده" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
خاطره ای ناب از آزاده کرمانشاهی؛

ماجرای عجیب قطع انگشت اسیر ایرانی در مقابل چشمان فرمانده عراقی

«ذوالفقار طلوعی» آزاده کرمانشاهی گفت: «یک روز مسئولین اردوگاه اسرا را تهدید کردند. در جواب آنها یکی از اسرا بلند شد و در حالی که تیغ تیزی در دست داشت به فرمانده ی عراقی گفت: شما ما را به ضرب و شتم تهدید نکنید، اگر این دست ها برای شما بلوک بزنند، خودمان یکی یکی انگشتانمان را قطع می کنیم ...»

با چشم اشک بار و نگاه دلگیرش، از ما جدا شد

نوید شاهد - علي را از پيش ما برداشتند و با خود بردند. تپه اي درپيش بود و راه باريكي داشت تا از تپه رد شود. با نگاه هاي گوناگون و با چشم اشك بار به ما نگاه مي كرد. هميشه و هرگز اين نگاه را از ياد نمي برم. متنی که خواندید قسمتی از خاطره برادر شهید «علی درویژه» بود که تقدیم شما مخاطبان عزیز می گردد.
روایتی خواندنی از آزاده کرمانشاهی«جلیل زنگنه»؛

بعثی ها به هر بهانه ای اسرا را کتک می زدند

نوید شاهد- آزاده کرمانشاهی«جلیل زنگنه» می گوید: « یکی از همرزمانم در اردوگاه اذان گفت بعثی ها وقتی صدای او را شنیدند پیگیر شدند او را پیدا کنند اما همه ی ما ابراز بی اطلاعی کردیم در نهای همه را به صف کردند و به باد کتک گرفتند.»
خاطره ای خواندنی از دوران اسارت جانباز "محمد علی بابایی ریزوندی"؛

سرهنگ یوسف، بیا بیرون!

نوید شاهد- آزاده و جانباز 70 درصدکرمانشاهی "محمد علی بابایی ریزوندی"در روایتی می گوید:« اسمش یوسف بود، اما به خاطر انضباط و لفظ قلم حرف زدنش ما " جناب سرهنگ" صدایش می زدیم التماس می کرد به او جناب سرهنگ نگوییم تا اینکه یک روز در آسایشگاه باز شد و یک گله بعثی مسلح هجوم آوردند. فرمانده نعره زدسرهنگ یوسف بیا بیرون!...»
روایتی خواندنی از آزاده کرمانشاهی؛

شهادت یکی از همرزمانم با به اهتزاز درآوردن پرچم ایران رقم خورد

نوید شاهد - "فرهاد محمدی" آزاده کرمانشاهی می گوید: «یک روز برای صبحگاه آماده می شدیم که اتفاق عجیبی افتاده بود؛ پرچم عراق پایین کشیده شده بود و پرچم ایران در اهتزاز بود. بعثی ها بسیار ناراحت و عصبانی شدند. وقتی فهمیدند که کار کدام رزمنده ی ایرانی است او را به محوطه ی اردوگاه آوردند و آنقدر کتکش زدند تا به شهادت رسید.»
روایتی خواندنی از جانباز و آزاده کرمانشاهی" علیرضا لطفی"؛

اسیر بودیم و یک نفر از عراقی‌ها را هم به اسارت گرفتیم

نوید شاهد - "علیرضا لطفی" جانباز و آزاده کرمانشاهی گفت: «از بی اعتنایی عراقی ها خسته شده بودیم تصمیم گرفتیم به نیروهای بعثی در بند حمله کنیم و این کار را هم کردیم، یک از آنها را به اسارت گرفتیم و این موضوع قوت قلبمان بود، اسیر بودیم و اسیر می گرفتیم.»

خاطرات آزاده کرمانشاهی از لحظات آزادی و ورود به خاک ایران

"حسین عزیزی" آزاده کرمانشاهی، می گوید: « وسایل‌مان را جمع کردیم و راهی شدیم. بیرون اردوگاه اتوبوس‌ها منتظر بودند تا ما سوار شویم. باورمان نمی‌شد که این قدم‌ها به سمت ایران می‌رود. سوار شدیم و اتوبوس حرکت کرد. کسی نگران تهدید و کتک عراقی‌ها نبود. همه می‌توانستیم به راحتی با بغل دستی‌مان صحبت کنیم و یا بیرون را نگاه کنیم.»
طراحی و تولید: ایران سامانه