معرفی کتاب؛
کتاب " آواز غمزده ی خاک" روایتی داستانی بر اساس خاطرات عزیز ملکی یکی از آزاده های کرمانشاهی است که توسط نسرین چراغی و تورج صیاد پور نوشته شده است.
کد خبر: ۴۶۸۳۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۰۳
پیشمرگ مسلمان کرد شهید"عبدالرحیم صیدی" به عنوان جوانمرد به استخدام ژاندارمری درآمد و بعدها توسط نیروهای ضدانقلاب اسیر شد و به شهادت رسید. زندگی این انقلابی شهید را در نوید شاهد کردستان دنبال کنید.
کد خبر: ۴۶۷۱۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۳
شهید "داریوش ریزه وندی " در وصیت نامه خود آورده است: خداوندا تو خود شاهدی که در دلم ذرهای ترس وجود نداشته و بارها مرگ را در مقابل چشمان خود دیده، اما لحظهای برای دفاع از مملکت خود درنگ نکردهام.
کد خبر: ۴۶۶۰۵۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۲۳
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت»-26
در اوایل سال 1360،یعنی دومین سال اسارت ما در اردوگاه شماره یک موصل، یک روز فرمانده اردوگاه اعلام کرد که هر کسی قالی بافی می داند، خود را به مقر فرماندهی معرفی کند. البته فرمانده اردوگاه – سرهنگ فیصل- از افسران خشن بعثی بود، لذا در چنین مواقعی دستور فرمانده توسط اسرا تجزیه و تحلیل می شد.
کد خبر: ۴۶۵۶۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۶
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 25
به مرور زمان، تجربیات مانسبت به واکنش هایمان در مقابل عراقیها بیشترمی شد و در خیلی از موارد دشمن را به زانو در می آوردیم. یکی از این موارد نماز جماعت بود. بدین صورت که به خاطر مشکوک نشدن عراقیها، ابتدا نمازهای جماعت را 2 تا 4 نفره برگزار می کردیم.
کد خبر: ۴۶۵۶۰۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۵
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» -24
هنگام سحر، برای خوردن سحری برخاستم تا غذا بخوریم و روزه بگیریم، ولی عراقیها متوجه شدند و به محض اطلاع، ما را به باد کتک گرفتند. با این حال، همه روزه گرفتیم.
کد خبر: ۴۶۵۶۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۶
" صالح سعادت " در اوجگيري مبارزات انقلابی از هيچ كوششي دريغ نکرد و با تمام توان مخالفت خود را عليه رژيم طاغوت ابراز می کرد. شجاعت، دلاوري، قدرت و نيروي ايمان او پس از انقلاب خواب از چشمان غافلان ربوده بود.
کد خبر: ۴۶۵۶۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۵
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت»-23
یکی از خاطرات من درباره نماز جماعت، مربوط به آخرین روز اسارت است. آن روز وقتی متوجه شدیم که ظهر شرعی فرا رسیده، پتوهای داخل آسایشگاهها را در وسط حیاط پهن کردیم.
کد خبر: ۴۶۵۵۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۵
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 22
یکی از اسرا که پایش قطع شده بود، نیمه های شب از خواب بیدار می شد و بالشی جلوی خود می گذاشت و بعد مهر خود را روی آن قرار می داد و به صورت نشسته، مشغول خواندن نماز شب می شد.
کد خبر: ۴۶۵۵۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۶
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 21
در اوایل اسارت در اردوگاه «الانبار»، دوستان نماز مغرب و عشا را به جماعت به جا می آوردند. یک بار در حین نماز، سربازی عراقی در پشت پنجره ظاهر شد و قضیه را مشاهده کرد. بعد از اتمام نماز جماعت، او با یک سری توهین و ناسزا پرسید: «وین امام الجماعه؟» (امام جماعت کجاست؟»
کد خبر: ۴۶۵۲۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۵
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 20
عراقیها مقررات خاصی را در اردوگاه وضع کرده بودند. یکی از این مقررات این بود که هیج کس حق نداشت از ساعت 10 شب به آن طرف بیدار باشد. به همین دلیل اگر کسی تخلف می کرد، سرباز عراقی نام او را می نوشت و فردای آن روز، وی را به زندان می بردند و حسابی کتک می زدند.
کد خبر: ۴۶۵۰۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۱
شهید جوانمیر شکری در بخشی از وصیت نامه خود آورده است: با مخالفین انقلاب اسلامی هیچ گونه سازش و صمیمیتی نداشته باشید، که خطری بزرگ است.
کد خبر: ۴۶۴۰۸۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۶
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 19
با صدای سوت مخصوص، همگی در مقابل آسایشگاه جمع شدیم، اما این بار قضیه گرفتن آمار نبود و گویا می خواستند وسایلمان را تفتیش کنند. آن روز کار بازرسی وسایل آن قدر به طول انجامید که با اذان ظهر مصادف شد. سپس از هر آسایشگاه یک نفر برخاست و هر ده نفر- به تعداد آسایشگاهها- شروع به گفتن اذان کردند، اما سربازان عراقی وارد عمل شدند تا بلافاصله صدای موذنها را خاموش کنند.
کد خبر: ۴۶۳۷۲۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 18
درغروب یکی از روزهای پر دغدغه اسارت ، در اتاق تبعیدگاه شروع به گفتن اذان کردم. این اتاق در گوشه اردوگاه موصل 4 (3 قدیم) قرار داشت و معمولا افراد مشخصی- که بیشتر روحانی بودند- در آن زندانی می شدند.
کد خبر: ۴۶۳۷۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۳
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 17
او دستهایش را از پنجره بیرون برده تا با گرد و خاک لبه بیرونی پنجره تیمم کند، اما درهمین لحظه نگهبان عراقی سر می رسد و آن صحنه دردناک شکل می گیرد.
کد خبر: ۴۶۳۷۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۲
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 16
یکی از حیله های دشمن برای اذیت و آزار ما این بود که سهمیه آب را آن قدر کم می کردند تا قادر به وضو گرفتن و انجام طهارت نباشیم. عراقیها ما را – که حدود 150 نفر بودیم – از ساعت 4:30 بعد از ظهر تا 8 صبح روز بعد در داخل آسایشگاه حبس می کردند و برای این تعداد، تنها 6-5 حلب آب در نظر می گرفتند. به همین دلیل ما آب را سهمیه بندی می کردیم تا با مشکلات کمتری مواجه شویم.
کد خبر: ۴۶۳۷۱۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۰
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 15
عراقیها از راههای مختلف ما را تحت فشار گذاشته بودند: گرفتن آمار به صورت سجده، کم کردن سهمیه نان و غذا، خرابی مصنوعی توالتها، قطع برق به هنگام «داخل باش» ظهر آن هم در منطقه رمادیه که گرما بیداد می کرد، تحمیل تلویزیون، تعویض ارشد بعضی آسایشگاهها – که از نظر آنان مخالف محسوب می شدند- و بالاخره قطع آب که رگ حیاطی ما در اسارت بود.
کد خبر: ۴۶۳۷۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۳۰
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 14
هنگاهمی که بچه ها نماز شب می خواندند، چند نگهبان تعیین می کردیم تا چنانچه مامورین آمدند، فورا به بچه ها اطلاع دهند. شاید برخی تصور کنند که اسرا در طول روز کاری نداشتند و راحت می خوابیدند تا شبها برای نماز برخیزند، اما واقعیت چیز دیگری بود. اگر کسی می خواست بعد از ظهر بخوابد، سزایش شلاق بود.
کد خبر: ۴۶۳۶۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۶
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 13
وقتی سربازها وارد آسایشگاه شدند و دیدند حالت جماعت نیست ولی همه مشغول نماز هستند، با حالتی وحشیانه و تمسخرآمیز به صفوف نماز خوانها ریختند. داخل صف نماز، یکی مهر ها را بر می داشت، یکی کلاههای برادران را – که به صورت عرق چین مخصوص نماز درست کرده بودند- و یکی عباها را- که از پتو درست شده بود.
کد خبر: ۴۶۳۶۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۴
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 12
نگهبان ها برای ممانعت از ادامه برنامه، مکبر را با خود می بردند اما فوراً یک نفر جای او را گرفت و به این ترتیب، نماز تا به آخر ادامه یافت و ما نیزبه خواسته خود رسیدیم.
کد خبر: ۴۶۳۳۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۱۳