سه‌شنبه, ۰۷ اسفند ۱۴۰۳ ساعت ۰۹:۵۷

شهید «غلامعلی ترابی همت آبادی»؛ مقام اول قرآن کشور، بر سکوی افتخار شهادت

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، پنجم اسفند 1364 در جریان عملیات والفجر 9 و در منطقه عملیاتی فاو، سرداری از سراندازان راه دوست به جوار حق واصل شد که از رتبه اولی مسابقات قرآن کشوری، بر سکوی افتخار شهادت در راه قرآن ایستاد و از حج خانه خدا به وصل خدای خانه رسید. شهید «غلامعلی ترابی همت آبادی» فرمانده «طرح و عملیات لشکر 5 نصر» همه وجودش عشق به قرآن و آیات نورانی وحی الهی و کلام مبین سرمدی بود و در وصیتنامه خود نیز به همه سفارش کرده که هرروز حداقل یک صفحه قرائت این نامه نور الهی را فراموش نکنند. او دلسپرده راه قرآن بود و سرانجام هم شهید راه قرآن گشت. 

 

از خیاطی و پیرهن دوزی تا پخش اعلامیه امام

 

 غلامعلی ترابی در روز دوم فروردین 1337 در روستای همت آباد شهرستان باخرز خراسان به دنیا آمد. دوران ابتدایی را در زادگاه خود به اتمام رساند. غلامعلى پس از چندين سال زندگى در روستا به اتفّاق خانواده به مشهد مهاجرت كرد و وارد حوزه علميّه حسينقلى خان مشهد شد و مدّت دو سال به كسب علوم دينى پرداخت. پس از آن به شغل خيّاطى  و پيراهن دوزى روى آورد.

قبل از انقلاب در تمام مجالس شركت مى ‏كرد و نوارهاى امام(ره) و اعلاميه ‏هاى ايشان را پخش مى‏ كرد و در درگيريهاى ميدان شهدا و چهار راه شهدا حضور گسترده‏ اى داشت.

 

یکباره صدای گریه جمعیت بلند شد!

 

غلامعلی، یک مداح و قاری انقلابی بود. مداحی که عاشورا را در عینیت تاریخ و در متن جامعه می دید و قاری ای که قرآن را با همه وجود و با باور به حیات و تداوم وحی در جریان هستی تلاوت می‌کرد و این راز تاثیرگذاری و دلنشینی مداحی و قرائت او بود که همه را مجذوب می‌ساخت. سيّد محمّد رستگار - يكى از دوستان شهيد – مى‌گويد: «او نه تنها مدّاح خوبى بود، بلكه قارى خوبى هم بود. در يك جلسه كه او هم حضور داشت. چراغها خاموش شد و بنده مشغول ذكر مصيبت بودم تا رسيدم به آنجا كه: سر بريده امام حسين(ع) بر بالاى نيزه قرآن مى‏ خواند. يك مرتبه ديدم ازگوشه مجلس صداى غلامعلى به خواندن قرآن بلند شد و همان آيه ‏اى را كه سربريده حسين بن على(ع) خوانده بود، ايشان هم با صوت حزينى تلاوت كرد كه يك ‏باره صداى گريه جمعيّت بلند شد.»

 

به بوسیدن پای شما افتخار می‌کنم!

 

«محسن ترابی»، برادر شهيد مى‌‏گويد: «او خيلى مؤدّب، فهميده و با تقوا بود. غلامعلى پيشانى و كف پاى مادرمان را مى‌‏بوسيد و مى‌گفت: بهشت زير پاى مادر است. پدر و مادرم خيلى ناراحت مى ‏شدند و مى‏ گفتند: تو ما را شرمنده مى‏ كنى، امّا او مى‏گفت: من به بوسيدن پاى شما افتخار مى‌كنم.»

« بى ‏بى صغرى‏ علوى» همسر شهید، مى‌گويد: «بيش از هر چيز، حسن خلق و رفتار ايشان زبانزد بود و هميشه سعى مى‌‏كرد با تبسم و خوشرویی، مسائل را حل كند. غلامعلى آن قدر صبور بود كه اگر عصبانى مى‌شد، خود را كنترل مى‌‏كرد و با روحيه باز و ملایمت و اخلاقی خوش، امر به معروف و نهى از منكر مى‌كرد. او هر موقع كه به جبهه مى‌‏رفت، به ما سفارش مى‌كرد كه به خانواده شهدا سركشى كنيد و از احوال آنها جويا شويد. به بچّه‏ ها درباره درس خواندن و حجاب توصيه مى‌كرد.»

 

قاری و معلم قرآن، نفر اول مسابقات قرآنی کشور

 

غلامعلى، قرآن آموزش مى‌‏داد. صداى بسيار دلنشينى داشت. در سال 1362 در مسابقات سراسری قرآن در سطح كشور، حائز رتبه اوّل شد و جایزه او عزیمت به سفر حج بود. او همه را به فراگيرى قرآن توصيه مى ‏كرد.

«على ‏اصغر نيكو» یکی از یاران شهید، مى‌گويد: «يكى از خصوصيّات او اين بود كه هميشه با وضو بود و هميشه در صبحگاه، خودش قرآن تلاوت مى‌كرد.»

پدر شهيد مى‌گويد: «زمانى كه او مسئول حفاظت راه آهن شده بود، در آنجا نيز كلاس تدريس قرآن گذاشته بود و به كارمندان و كارگران راه آهن، درس مى ‏داد.»

 

از کردستان تا «خیبر» و «بدر» و... سرانجام «والفجر 9»

 

قبل از شروع جنگ، غلامعلى در مناطق گنبد، كردستان، جنوب خراسان و قائنات كه گروههاى ضدّ انقلاب فعّاليّت داشتند، حضوری فعال داشت. او ابتدا مسئول آموزش نظامى سپاه در پادگان كوهسنگى بود، سپس در اعزام نيرو به جبهه در پادگان نخ ريسى خدمت کرد.

غلامعلى، پنج سال در مناطق جنگى حضور داشت و با سمتهاى: فرمانده گردان امام محمّدتقى(ع) از تيپ ويژه شهدا، گردان كوثر و معاونت طرح و عمليّات، نقش تعيين كننده‏‌اى در جبهه‌ها داشت. مدّتى هم در پايگاه دريايى لشكرِ 5 نصر بود. او در عملياتهاى رمضان، خيبر، بدر و والفجر 9 شركت داشت‏ و يك‏ بار هم در جبهه مجروح شد. سرانجام هم در همین مرحله مقدماتی والفجر 9 بود که به شهادت رسید. 

 

شاید از خواب بلند شوند و نماز صبحشان قضا نشود!

 

«محمّد رستگار» از همرزمان شهید، مى‌گويد: «يادم هست دشمن، خطّ مقدّم را مرتّب زير آتش خمپاره گرفته بود. به ايشان گفتم: چرا آتش دشمن را جواب نمى‌‏دهيد. گفت: فقط صبحها يك خمپاره به طرف دشمن مى‌‏زنيم، شايد از خواب بلند شوند و نماز صبحشان را بخوانند، که قضا نشود!»

 

زیر پتو دراز می‌کشید تا کسی نفهمد نماز شب خوانده!

 

«اسداللّه مراديان» از همرزمان شهید، می ‏گويد: «يكى از جانشينان شهيد ترابى در گردان مى ‏گفت: من خودم مى ‏ديدم كه شهيد ترابى شبها بلند مى‏شد و نماز شب مى‏ خواند، بعد كمى مانده به اذان صبح بچّه‏ ها را صدا مى‏ زد كه براى نماز بلند شوند و خودشان سريع مى‏ رفتند و زير پتو دراز مى ‏كشيدند كه كسى نفهمد ايشان بيدار بوده‏اند و نماز شب خوانده‏اند.»

«محمّدحسين بخت رونده» هم از دوستان شهید، روایتی اینگونه دارد: «برادر خودِ من در گردانى خدمت مى ‏كرد كه شهيد ترابى مسئوليّت آن را به عهده داشت. برادرم مى گفت: ايشان طورى رفتار مى ‏كردند كه ما اصلاً احساس نمى ‏كرديم كه فرمانده داريم، بلكه هميشه به عنوان يك دوست با ما رفتار مى‌كرد.»

 

عشق می‌گوید که این ره را به خون باید گذشتن... 

 

صبح روز دوشنبه 5 اسفند 1364 غلامعلى ترابى براى برگزارى جلسه‌‏اى با فرماندهان گردانهاى رزمى از جمله شهيد كاوه عازم قرارگاه تاكتيكى شد، امّا جلسه لغو شده بود. هنگام بازگشت بر اثر اصابت تركش گلوله توپ به پشت سر و پهلوى راست، در مرحله مقدّماتى عمليّات والفجر 9 در منطقه مريوان به شهادت رسيد. پيكر مطهّر او در روز پنج شنبه 15 اسفند 1364 در مشهد تشييع و در بهشت رضا(ع) به خاك سپرده شد. بدین ترتیب، یک عاشق دلباخته قرآن که همه عمر، قرآن خواند و همه عمرش قرآنی زیست و همه وجودش مملو از عشق به کلام خدا بود، شهید و فدایی راه قرآن شد و خونش، در منظومه سرمدی وحی پروردگار، اختری شد در اقتران آفتاب عشق... قاری قرآن، خود، تجسمی از آیه آیه نور کلام معبود شد. 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده