سه‌شنبه, ۲۳ بهمن ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۵۹
هنگامی که بر فراز خلیج فارس پرواز می‌کند، چند هواپیمای آمریکایی، هواپیمای او را احاطه می‌کنند، در تماسی راداری به او می‌گویند: «به خانه‌ات برگرد.» سیمرغ سربلند و غیرتمند قله های نور، با صلابت و قاطعیت به آمریکایی‌ها پاسخ می‌دهد: «من در فضای خانه‌ام هستم! تو متجاوزی، برو به خانه‌ات که اینجا جای تو نیست!» و چندبار دیگر هم تکرار می‌کند: «تویی که متجاوزی! برگرد به خانه‌ات آمریکایی! زودتر برگرد!...» و چنین شد که «امیر مرادقلی» را «امیر آسمان» نامیده‌اند.

سرلشکر خلبان شهید «امیر مرادقلی»؛ «امیر آسمان»

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در دوران هشت ساله دفاع مقدس، تعداد ۲۱۰ خلبان شهید، ۸۹ خلبان جانباز و ۵۲ خلبان آزاده تقدیم انقلاب اسلامی کرده است که همگی از افسران ارشد و فرماندهان این یگان بودند از این میان، امیر سرلشکر شهید «امیر مرادقلی» یکی از قهرمانان و دلیرمردانی است که شرح حماسه‌ها و جانفشانی‌های او، درخششی است در کارنامه شرف و شهامت این عقابان تیزپرواز آسمان رزم و رهایی. او در روز 21 بهمن 1363 عهد خود را خونین و عاشقانه با معبود و محبوب عاشقان، ادا کرد و از آسمان ایرانش به آسمان بیکرانگی قرب خدایش یکسره پروازی جاودانی کرد. حکایت او مهری است بر شجاعت این مدافعان پاکباز میهن عشق؛ تیزپروازی که «امیر آسمان» لقب گرفت...

 

امیری از قبیله «میران» که مدافع آسمان ایران شد

 

خانواده‌ای مؤمن و متدین، از قبیله مرادقلی که در مبارزه با خوانین دوران ظلم و ستم‌شاهی از سیستان و بلوچستان، به‌علت خشکسالی و آزار و اذیت و زورگویی خوانین شاه معدوم به شمال ایران کوچید و در روستایی بنام «حاجی کلاته» شهرستان «علی آباد  کتول» در استان گلستان مسکن گزید. روزگار را با لقمه نانی حلال و با کار در زمین‌های کشاورزی سپری می‌کرد. سال 1335در نخستین روز ماه شهریور، پسری زاده شد که نامش را «امیر» نهادند. «امیر مرادقلی» فرزند «میران»؛ اما هیچ کس آن روز نمی‌دانست که «امیر قبیله میران» روزگاری از امیران قبیله خواهد شد. پس از طی دوران طفولیت، در زادگاه خود به مدرسه رفت و با اخذ دیپلم متوسطه در سن 19سالگی در آزمون ورودی دانشکده افسری پذیرفته شد و به تحصیل علوم و فنون نظامی پرداخت. به جهت خلاقیت‌هایش، برای گذراندن یک دوره تکمیلی خلبانی عازم امریکا شد.

 

 

این ورزش نیست... این اعتقاد من است!

 

او که از یک خانواده مؤمن و متدین بود، نمازش را آنجا نیز ترک نکرد، در هنگام نماز بعضی که مسیحی بودند با حیرت به او می نگریستند. وقتی از امیر پرسیده شد: این چه نوع نیایشی است؟ گفته بود: «من با ایستادن و تعظیم، رکوع و سجده در مقابل خدای یکتا، خود را نیست می‌بینم و هر چه هست اوست، که خدای زمین و آسمان هاست.» به نقل از دوستانش: «روزهای آموزشی در آمریکا را می گذراند، نوبت نماز ظهر بود یکی از خلبان های آمریکایی نماز خواندنش را دید. نماز که تمام شد از او پرسید «این چه ورزشیه؟» امیر جواب داد: این ورزش نیست، این اعتقاد و عبادت من است!»

نوع نگاهش به جهان هستی و به پروردگار و بصیرتی عارفانه و موحدانه که از دین داشت، در شرایط خفقان رژیم ستم‌شاهی موجب شد تا تحت نظر و تحت فشار قرار گیرد. پس از بازگشت از آمریکا، بعد از فراغت از تحصیل و طی دوره مقدماتی، خدمت رسمی خود را در یگان‌های نیروی زمینی آغاز کرد.

سرلشکر خلبان شهید «امیر مرادقلی»؛ «امیر آسمان»

آنقدر در آسمان پرواز کرد تا...

 

در سالهای 1355 تا 1356 زمانی که امیر  در آمریکا آموزش خلبانی می‌دید، یک روز که برای اولین بار به تنهایی پرواز می‌کرد، هواپیمایش دچار نقص فنی شد. از برج مراقبت به امیر اعلام کردند که هواپیما را رها کند و با چتر بپرد ولی امیر توجهی به دستور برج مراقبت نکرد. آن روز همه نگران بودند. دستورات  لازم جهت فرود اضطراری داده شد. باند را کف پاشی، ماشین آتش نشانی و آمبولانس را آماده کردند تا امیر، هواپیما را بدون چرخ به زمین بنشاند. ولی امیر آنقدر در آسمان پرواز کرد تا سوخت هواپیما تمام شود و در حالی که می خواست بر زمین فرود آید و روی باند بنشیند، ناگهان چرخهای هواپیما باز شد و امیر، هواپیما را صحیح و سالم بر زمین نشاند.

 

تو باید فدایی شاه باشی! وگرنه...

 

در سال 1356 کم‌کم وارد عرصه مبارزه با شاه معدوم شد، به همین علت، تحت کنترل ساواک قرار گرفت. یک‌بار به‌طور ناگهانی به خانه‌اش هجوم بردند اما امیر با درایتی که داشت، اعلامیه‌های امام را در جای امنی نگهداری می‌کرد، ساواکی‌ها دیگر دست از سرش بر نمی‌داشتند مرتب او را مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند. به نقل از یکی از همکاران و دوستانش: «به رفت و آمدهای او مشکوک شده بودند. چندباری او را دیده بودند که با همان پیکان سفیدش در حال پخش کردن اعلامیه است، فرمانده پادگان او را احضار کرد و گفت: شنیده ام با ماشینت اعلامیه پخش می کنی؟ امیر زیر بار نرفت. فرمانده دست بردار نبود. گفت: تو باید همگام با رژیم و جان فدای شاه باشی، اگر غیر از این باشد مجبوریم طور دیگری با تو رفتار کنیم. اما او گوشش بدهکار نبود. ضد اطلاعات هم دست بردار نبود، به طور ناگهانی به خانه اش رفتند؛ دنبال مدرکی بر علیه او بودند؛ همه کتاب ها و نوارهای امام خمینی (ره) قبلا از منزل جمع آوری و خارج شده بود. ماموران ضد اطلاعات، دست خالی و بدون مدرک از منزل خارج شدند. دوباره دنبال بهانه‌ای بودند. سراغ ماشینش را گرفتند. ماشین هم با تمام مدارک به یکی از دوستانش در تبریز فروخته شده بود. آنها ناامیدتر از قبل برگشتند.»

 

بدون حتی یک دقیقه تاخیر!

 

با آغاز جنگ تحمیلی، در«لشکر 55 هوابرد شیراز» عضو گروه تجسس (P3F) شد. در کلیه ماموریت‌های محول شده، حضوری فعال داشت و به درجه سرلشکری نائل شد. به گفته همکاران و اطرافیانش: «شهید مرادقلی به نظم و انضباط اهمیت زیادی می‌داد، آراسته و مرتب بود و تابع نظم و انضباطی ویژه. وقت‌شناسی سرلوحه کارش بود و هیچ‌وقت ندیدیم جهت شرکت در جلسات حتی یک دقیقه تأخیر داشته باشد. همچنین دارای جذابیت خاصی بود که همگان خیلی زود مجذوب منش او می‌شدند.»

 

دوست دارم بالا و بالاتر روم...

 

امیری که «امیر آسمان» لقب گرفته بود، عاشق پرواز در لایتناهی آسمان بود و شیفته شناور شدن در بیکرانگی افقهای باز. خود او درباره این عشق خود گفته بود: «هیچ وقت از پرواز کردن خسته نمی‌شوم. وقتی از زمین به سوی آسمان بلند می‌شوم، خودم را به خدا نزدیک‌تر می‌بینم و دوست دارم بالا و بالاتر بروم.» شاید روحیات عارفانه او، گرایشش به خلوت با خویش و تفکر و تنهاییهایش، نسبتی با این آسمانی بودن داشت. همچنانکه فرمانده شهید نیروی هوایی ارتش، دلیری دیگر و شهیدی دیگر از این آسمانمردان جاوید: «مردان قبیله‌ی پرواز، به آسمانها نزدیکترند.»

 

تو متجاوزی! برگرد به خانه‌ات آمریکایی!

 

یک روز، هنگامی که مشغول پرواز بر فراز آسمان نیلگون خلیج فارس بود، چند هواپیمای آمریکایی، هواپیمای او را احاطه می‌کنند، در تماسی راداری به او می‌گویند: «به خانه‌ات برگرد.» سیمرغ سربلند و غیرتمند قله های نور، با صلابت و قاطعیت به آمریکایی‌ها پاسخ می‌دهد: «من در فضای خانه‌ام هستم! تو متجاوزی، برو به خانه‌ات که اینجا جای تو نیست!» و چندبار دیگر هم تکرار می‌کند: «تویی که متجاوزی! برگرد به خانه‌ات آمریکایی! زودتر برگرد!...»

 

با آخرین نگاه‌هایم تا آسمان، بدرقه‌اش کردم...

 

هواپیمای امیر مرادقلی در سال ۱۳۶۳ هنگام مراجعت از ماموریت شناسایی مناطق جنگی دچار نقص فنی شده و سقوط کرد و در این حادثه این خلبان شجاع و غیور و مدافع پاکباز و مخلص اسلام و میهن، به مقام رفیع شهادت رسید و پیکر پاکش در مزار امامزاده الازمن شهرستان علی آباد کتول به خاک سپرده شد. روایت همسر شهید از آخرین وداع را بشنویم:

«ساعت هفت صبح امیر از خانه بیرون رفت، هنوز لحظه ای نگذشته بود که دوباره برگشت، پرسید: «خانم، بچه ها هنوز خوابن؟» به چشم هایش نگاه کردم، آرام و قرار نداشت، گفتم: «آره خوابن» داخل اتاق رفت. نگاهی به لیلای پنج ساله و ثریای دوازده ماهه اش انداخت. چیزی در چشمهایش بود که آزارم می داد. از در که بیرون رفت، شوری عجیب به دلم افتاد. از جلوی در خانه تا جلوی دژبانی پایگاه مدام پشت سرش را نگاه می کرد. با وقار و متین با همان لباس رزمش داشت آخرین لحظات را در ذهنش آذین می بست. هواپیمایش که به پرواز درآمد، با آخرین نگاه هایم تا آسمان بدرقه اش کردم.»

سرلشکر خلبان شهید «امیر مرادقلی»؛ «امیر آسمان»

انتهای گزارش/ 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده