غربت/ برگزیده هشتمین کنگره شعر ایثار
غربت
حسن خسروی وقار
اسیر سردی مرگیم، کاش برگردی
نهال زیر تگرگیم، کاش برگردی
****
شبیه قدس در آوار بی کسی ماندیم
به این امید که یک روز میرسی، ماندیم
****
گلوی شهر گرفته ست و خانه تب کرده ست
بدون هرم نفسهای تو هوا سرد است
****
سرشک دهقان در مزرعی ملخ زدهایم
نگاه بی ثمری بر درخت یخ زدهایم
****
هنوز هم سر همسایه در گریبان است
کسی نگفته سلامی به ما، زمستان است...
****
بگو که سردی دل های سنگ را چه کنیم؟
به سوی باغ پدر سوز جنگ را چه کنیم؟
****
به دست پرچمی از صلح داشت لشکر ما
نماند جز دو سه انگشت از برادر ما
****
یکی به خون زد و امضاش پای قطع شده ست
بیا ببین! سندش دستهای قطع شده ست
****
یکی به گوش جهان رفت، اگر شنید مرا
غریب ماندم و مردم، کسی ندید مرا
****
یکی به رنج مسلمانیام اشاره نکرد
برای کشتن من شیخی استخاره نکرد
****
برای کشتن من یک فشنگ کافی بود
نه انفجار، که شیپور جنگ کافی بود
****
شب شکست میآمد سیاههی سکرات
یهود سایه میانداخت بر سر عرفات
****
از آسمان پیهم مرگ باغ میبارید
به روی شاخهی زیتون کلاغ میبارید
****
به سوی پرچم تسلیم باد میآمد
شبی که ما میمردیم، باد میآمد
****
به زور مرگ شکستیم، تکّه تکّه شدیم
شب تگرگ نشستیم، تکّه تکّه شدیم
****
یکی کرانه شد، از دور ناپدید ولی
منم یکی، یم دور از حصار دید ولی
****
به تشنگان یم بی آب را نشان ندهید
به خستگان قفس قول آسمان ندهید
****
اگر که با پدرم نوحهی هبوط نبود
نوار من پر موسیقی سکوت نبود
****
منم که مویه شدم خط به خط عزايم را!
چرا نمیشنود هیچ کس صدایم را؟
****
به رغم بی کسی خانه سوز، میشنوم
خودم صدای خودم را هنوز میشنوم
****
خودم برای خودم باز خانه میسازم
زمان اگرچه ندارم، زمانه میسازم
****
برون میآورم از خاک تکّه هایم را
برای گریهی یک شهر شانه میسازم
****
به اشک میشویم شعر جنگ را، آن گاه
به شوق او غزلی عاشقانه میسازم
****
نوار من پر آهنگ شاد خواهد شد
به ساز او میرقصم، ترانه میسازم
****
به خنده گفت: «دل خوش بهانه میخواهد»
برای دلخوشی او بهانه میسازم
****
هنوز عطر شب فتح در هوای من است!
هنوز در نفس صبح هایهای من است
****
ببین که خون وطن در تن من است هنوز
هنوز میهن من... میهن من است هنوز!
****
جدا نمیکنم از سینهام هوایش را
شهید داده ام ای دوست! جای جایش را
****
بگو اگر به تن من ردای مرگ کند
دوباره صبح و شبم را پر از تگرگ کند...
****
بگو به مرگ زبان تفنگ را بلدم
که خط به خط ادبیّات جنگ را بلدم
****
قشون نیاید، با پای لنگ خواهم رفت
اگرچه تنها، امّا به جنگ خواهم رفت
****
اگرچه زخمیام و برنگشته منجی من
گمان مکن از خونم گذشته منجی من!
****
گمان مکن در خون مانده را سپاهی نیست
که گفته است دل خسته را پناهی نیست؟
****
به دست خسته تفنگ است، یا علی مددی
«زمانه بر سر جنگ است، یا علی مددی
****
مدد ز غير تو ننگ است، یا علی مددی»
به دست خسته تفنگ است، یا علی مددی
خبرنگار: فاطمه سعیدمسگری