سردار شهید بیژن گرد از فرماندهان شهید نبرد مستقیم با آمریکا در خلیج همیشه فارس
شنبه, ۰۱ تير ۱۳۹۸ ساعت ۱۴:۵۴
او فرمانده اي دلاور و دريا دل بود كه وجودش باعث رعب و وحشت دشمنان گشته بود و در اكثر مأمومريت هاي دريايي حضوري چشمگير داشت . سرانجام اين فرمانده غيور در يك نبرد حماسه ساز و غرور آفرين ، با شهامت و شجاعتي مثال زدني و آفريدن حماسه اي پايدار و ماندگار بر قلب آبي خليج هميشه فارس ، به همراه ديگر ياران خود ، پس از سرنگوني يك فروند بالگردان متجاوز ، جرعه آي حيات را بر لبان خشك خود چكاند و قهقه زنان به ديدار معبود شتافت .
![سردار شهید بیژن گرد یکی از فرماندهان شهید نبرد مستقیم با آمریکا در خلیج همیشه فارس سردار شهید بیژن گرد یکی از فرماندهان شهید نبرد مستقیم با آمریکا در خلیج همیشه فارس](/files/fa/news/1398/4/1/393748_759.jpg)
نوید شاهد :سردار شهيد بيژن گرد در سال 1345 در جزيره خارگ ديده به جهان گشود و در محيطي لبريز از صفا و صميمت مذهبي ، كودكي خود را پي گرفت . همزمان با نقل مكان خانواده اش از خارگ به بوشهر ، تحصيلات خود را در دبستان كهريزي كوي بنمانع از اول تا سوم آغاز كرد و مابقي دوران تحصيلات را در مدرسه فروغي واقع در كوي باغ زهرا ادامه داد ؛ در آن روزگار ، خانواده اش در آن محله ساكن شده بودند . وي سپس دوران راهنمايي خود را در مدرسه حكيم نظامي باغ زهرا پي گرفت و پس از طي موفقيت آميز دوران راهنمايي ، وارد دبيرستان « شريعتي» شد . ورودش به دبيرستان همزمان شد با شكوفايي و باروري انقلاب اسلامي و ظاهرات پيگير و مردمي و پرخروش مردم ايران به رهبري امام خميني . در اين زمان شهيد حين درس خواندن ، به طور فعال در مراسم و راهپيمايي عليه رژيم طاغوت شركت مي جست تا اينكه اين درخت به بار نشست و انقلاب اسلامي پيروز شد .
شهيدبيژن گرد با صدور فرمان امام مبني بر تشكيل بسيج ، داوطلبانه و با اشتياق وافر به عضويت بسيج در آمد و مصادف با روزگاري كه دشمنان انقلاب دست به خنجر مي خواستند نهال نوپاي انقلاب را قطع كنند ، عاشقانه مبارزهاي وسيع را براي نابودي اين دست نشاندگان منافق آغاز كرد و به همراه ديگر جوانان شوريده ، سدي شد براي حضور و ورود فكر و قلم و انديشه ي پليد منافقان و ضد انقلاب هادر استان . چندي نگذشت كه رژيم بعثي عراق به تحريك آمريكا و همين دشمنان قسم خورده به خاك پاك ايران اسلامي حمله ور شد و تجاوزي بزرگ در قالب جنگي بي نظير را در جهان رقم زد . بلافاصله شيفتگان اين انقلاب ، جوانان مرد و بزرگ اين مرز و بوم به پاسداري و دفاع پرداختند . در همين اثنا ، شهيد هم همرزم ديگر جوانان كشور جهت فراگيري فنون نظامي راهي پادگان آموزشي « امام حسين (ع) » شيراز شد و پس از گذراندن آموزش هاي لازم ، از همان پادگان رهسپار ميدان هاي عشق شد .
اين شهيد بزرگوار و فرمانده دلاور ، در چند مرحله به سوي جبهه هاي حق عليه باطل شتافت و در چندين عمليات بزرگ شركت كرد : عمليات هايي نظير فتح المبين ، خيبر ، بدر ، والفجر 8 و كربلاي 3 .
در همان كش و قوس جنگ و دفاع ، شهيد تصميم گرفت در راستاي خدمت به انقلاب اسلامي به عضويت سپاه پاسداران در آيد و به همين منظور به همراه چند تن از همرزمان خود براي فراگيري دوره تخصصي راهي بندر انزلي شد و پس از به پايان رساندن موفقيت آميز دوره به ديار دريايي بوشهر برگشت . شهيد گرد پس از مدتي جهت كامل كردن ايمان خود ، رداي تاهل و تعهد خانواده را پوشيد و ازدواج كرد . در آن زمان بود كه رژيم بعثي عراق و دول غربي هم پيمان ، تصميم گرفتند از طريق كوبيدن تاسيسات و منابع اقتصادي ايران ، امت دلاور را به زانو در آورند ؛ و به خاطر همين فكر پليد ، شروع به بمباران مناطق مسكوني – اقتصادي ايران اسلامي كردند . آنها دريا را هم ناامن كردند . در همين زمان بود كه انتهاي تعالي شهيد آغاز شد و او پس از تصميم مسئولين نظام مبني بر مقابله به مثل كردن با دشمن ، با توجه به آب ديده شدن در چنين زمينه اي ، تصميم گرفت پله ي آخر را نيز پشت سر بگذارد .
او فرمانده اي دلاور و دريا دل بود كه وجودش باعث رعب و وحشت دشمنان گشته بود و در اكثر مأمومريت هاي دريايي حضوري چشمگير داشت . سرانجام اين فرمانده غيور در يك نبرد حماسه ساز و غرور آفرين ، با شهامت و شجاعتي مثال زدني و آفريدن حماسه اي پايدار و ماندگار بر قلب آبي خليج هميشه فارس ، به همراه ديگر ياران خود ، پس از سرنگوني يك فروند بالگردان متجاوز ، جرعه آي حيات را بر لبان خشك خود چكاند و قهقه زنان به ديدار معبود شتافت . يادش به وسعت خليج فارس در قلوب عاشقان و اهل دل اين مرز و بوم ، جاودان باد .
در امتداد خاطرات جاودان
13 ساله بود كه بدون اطلاع خانواده راهي جبهه شد . پدرش نبود ، من هم امضا نمي كردم ؛ ناچار از بسيجي هاي بزرگتر به جاي پدرش امضا گرفته بود تا بتواند به جبهه برود . وقتي كه مطلع شديم كه قصد دارد به جبهه برود پدرش به دنبالش رفت و او را بازگرداند آخر جثه كوچكي داشت و اسلحه از خودش بزرگتر بود ، اما او دست بردار نبود . سه بار پياپي اين كار را انجام داد و در آخر به ما گفت : اگر هفتاد بار مرا برگردانيد ، از جبهه دست نمي كشم . وقتي اين حرف را شنيدم ، به او گفتم : برو عزيزم ! برو به سلامت . تو ديگر به من تعلق نداري . خدا اگر بخواهد تو را براي من حفظ كند ، خودش تو را حفظ خواهد كرد .
در سن 17 سالگي ازدواج كرد كه دو فرزند از او به يادگار مانده است . وقتي وارد سپاه شد ، براي آموزش دريا نوردي به بندر انزلي رفت و با تعدادي از دوستان پاسدارش 2 سال به عنوان فرمانده ي روي دريا فعاليت داشت . طراح اسكله « الاميه » خودش بود . همين طور اسكله « البكر» را با محسن رضايي در منزل شخصي خودمان طراحي كردند .
يك بار كه عمليات دريايي مي خواست انجام بگيرد ، عمليات لو رفت و با شكست مواجه گرديد . در آخرين مرحله حضورش در جبهه ، وقتي كه برگشت ، خودش تعريف كرد كه شبانه رفتم و آرم سپاه را روي ناو هاي جنگي دشمن چسباندم و برگشتم .
صبح پنج شنبه بود كه آقاي مهدوي به در منزل آمد و با هم عزم رفتن كردند . وقتي كه تلويزيون اعلام كرد كه قايق هاي ايراني – سپاه – با نيروهاي آمريكايي درگيري شديد داشته اند ، بر سرم كوبيدم و دختر ها هم شروع كردند به گريه و زاري . فوري ماشين گرفتم و به مقر سپاه آمدم . دل توي دلم نبود . سراغ فرماندهي را گرفتم به من گفتند « تعطيل است » . حدود يك ساعت معطلم كردند . به آنها گفتم : مگر من بچه هستم ! هر چه پيش آمده به من بگوييد . مرا به اتاقي بردند و گفتند : قول بدهيد كه زينب وار باشيد . گفتم : قول مي دهم . و آنجا جريان را به من گفتند . من بيژن را امانتي از طرف خدا مي دانستم و خدا را شاكرم كه اين امانت را صحيح ( با ايمان كامل ) به صاحبش برگرداندم ...
انتهای پیام
نظر شما