البرز - زندگینامه و خاطرات

آخرین اخبار:
زندگینامه و خاطرات
شهید هادی مصباح؛ سرباز وظیفۀ ایثارگری که در مسیر آموزش، به شهادت رسید

شهید هادی مصباح؛ سرباز وظیفۀ ایثارگری که در مسیر آموزش، به شهادت رسید

شهید هادی مصباح، فرزند یدالله، در ۲۹ دی ۱۳۶۱ در کرج متولد شد. با تحصیلات اول نظری، به خدمت سربازی اعزام شد و در ۱۳ مرداد ۱۳۸۱، در حین رزمایش آموزشی گردان در منطقۀ مانوری آرانیح بویین‌زهرا، بر اثر تصادف با خودرو به شدت مجروح شد و پس از تحمل درد و رنج، در بیمارستان خانواده به درجۀ رفیع شهادت نائل آمد. پیکر پاک این شهید در گلزار شهدای امامزاده محمد کرج آرمیده است.
علیرضا آخوندی؛ نوجوانی که شناسنامه‌اش را برای شهادت بزرگ کرد

علیرضا آخوندی؛ نوجوانی که شناسنامه‌اش را برای شهادت بزرگ کرد

او تنها ۱۷ سال داشت، اما عشق به جبهه و دفاع از وطن، سن‌و سال نمی‌شناخت. علیرضا آخوندی، نوجوان وردآوردی، شناسنامه‌اش را دستکاری کرد تا به جبهه برود و سرانجام در عملیات نصر۷، با اصابت ترکش به سر، به آرزوی دیرینه اش رسید: شهادت.
پایان راه در دهلران، آغاز افسانه در دل‌ها
داستان سربازی که عاشقانه زیست؛

پایان راه در دهلران، آغاز افسانه در دل‌ها

شهید «سیف‌الله لازمی‌ارسی» از روزی که در تظاهرات انقلاب فریاد "الله‌اکبر" سر داد تا وقتی که در خاکریزهای دهلران به آرزوی دیرینه‌اش رسید، همه زندگی‌اش گواهی بود بر عشقی بی‌پایان به این مرز و بوم. امروز نام این شهید، نماد مقاومت مردانی است که تاریخ ساز شدند.
علیِ زبیدات؛ نقاش رنگ‌های ایثار که در بیابان‌های غرب جاودانه شد
زندگینامه حماسی شهید علی ابوالحسنی؛

علیِ زبیدات؛ نقاش رنگ‌های ایثار که در بیابان‌های غرب جاودانه شد

از رنگ‌آمیزی ماشین‌های کرج تا شهادت در خاکریزهای زبیدات؛ زندگی کوتاه اما پرطنین علی ابوالحسنی روایتی است از یک تبدیل شگفت‌انگیز - از نقاش خودروهای عادی تا هنرمند صحنه‌های نبرد. این سرباز گمنام که با دستان هنرمندش هم رنگ می‌زد و هم می‌جنگید، سرانجام در بیست و یک سالگی، تابلوی آخرین اثرش را با خون خود در خاک عراق ترسیم کرد.
سیدشهیدی که آوازۀ شجاعتش در بیابان‌های شرهانی طنین‌انداز شد

سیدشهیدی که آوازۀ شجاعتش در بیابان‌های شرهانی طنین‌انداز شد

از محله‌های نارمک تهران تا خط‌مقدم نبرد حق علیه باطل؛ زندگی‌نامه حماسی مردی که با عشق به قرآن و ایمان راسخ، قدم در راهی نهاد که پایانش را تنها خدا می‌دانست. شهید سیدحسین آقایی طبالوندائی، فرمانده دلیری که در خاکریزهای جنوب، جان را به دستان مولایش سپرد و هنوز پس از دهه‌ها، یادش چون خورشیدی بر تارک تاریخ دفاع مقدس می‌درخشد.
از بازسازی مخابرات تا شهادت در آتش
روایت دختر شهید آثاری

از بازسازی مخابرات تا شهادت در آتش

فاطمه آثاری، دختر شهید سیدمحمود آثاری، خاطره شهادت پدرش را روایت می‌کند؛ مردی که در آبان ۱۳۶۰ برای بازسازی مخابرات به مهاباد رفته بود و در حمله گروهک‌های ضد انقلاب، به همراه سه همراهش به شهادت رسید. این روایت تلخ و شیرین، امروز پس از سال‌ها، همچنان درس‌های نابی از ایثار و مقاومت دارد.

"از خاک همدان تا خونین‌شهر مهاباد؛ روایت مردی که با ایمانش تاریخ ساخت"

در اولین روز سال ۱۳۴۱، در خانواده‌ای روستایی و مستضعف در همدان کودکی متولد شد که سال‌ها بعد، نامش در میان شهیدان دفاع از انقلاب جاودانه شد. محمدحسین مرادی، از همان کودکی با محرومیت‌ها جنگید، اما هرگز اجازه نداد سختی‌ها، ایمانش را تحت تأثیر قرار دهد. سرانجام در اولین روز بهار ۱۳۶۱، در حالی که تنها ۲۰ سال داشت، در مهاباد با اصابت گلوله‌ای به سر، به آرزوی دیرینه‌اش رسید و به ملکوت اعلی پیوست.

"معلم سنگرها؛ از مکتب فشندک تا شهادت در الی بیت‌المقدس"

"از کلاس‌های کاهگلی مدرسه فشندک تا سنگرهای خونین بیت‌المقدس، شهید باقر محمود کلایه مسیری را پیمود که هر گامش درس ایثار بود. معلمی روستایی که نه با گچ و تخته، که با جان و خونش به شاگردان جبهه آموزش وفاداری داد. سوم خرداد ۶۱، وقتی گلوله‌ای قلب این آموزگار بی‌ادعا را نشانه رفت، خرمشهر شاهد یکی از زیباترین صفحات دفتر شهادت بود - صفحه‌ای که با خون مردی از طالقان رقم خورد."
روایتی از برادر شهید: یوسف پسندی؛ مردی که با لبخند به شهادت رسید

روایتی از برادر شهید: یوسف پسندی؛ مردی که با لبخند به شهادت رسید

برادر شهید یوسف پسندی از روزهایی می‌گوید که یوسف، با همان شوخ‌طبعی و مهربانی‌اش، خانه را پر از شادی می‌کرد و در جبهه، با ایمانی راسخ، به استقبال شهادت رفت. این روایت تلخ و شیرین، از کودکی در فومن تا شبی که خرمشهر آزاد شد و یوسف، آسمانی‌تر از همیشه بازنگشت...
۱
طراحی و تولید: ایران سامانه